پیتر بروک: ۲۰۲۲-۱۹۲۵

پیتر بروک کارگردان سنت‌شکن تاتر که  تأثیری جهانی بر این هنر گذاشت در ۹۷ سالگی در گذشت.

پیتر بروک نحوه تفکر ما در باره تآتر را چه با آثار خود در رویال تآتر استراتفورد شکسپیر، و چه در «بوفه دو نورد» پاریس – جایگاه او در سی سال گذشته، در بدیهه‌پردازی‌های دهکده های آفریقا، و به همراه تروپ خود بر صحنه‌هایی بزرگ و کوچک جهان تغییر داد.

بسیاری از کارهای او رها سازی تاتر از تکرار، و تصفیه نمایش به مبانی آن با ظرافت و صراحتی ویژه بود. برداشت او از «یک رؤیای شب نیمه تابستان» تحت تأثیر از باله جروم رابینز و سیرک پکن، ودرون مکعبی سفید و انبوهی از کابل‌های فولادی در قالب ابزار بند‌بازی و پاهای بلند چوبی تهیه شد. بن کینگزلی که در زمره بازیگران این نمایش بود می‌گوید: « گرچه درگذشت او جایی خالی خواهد بود، اما نبوغ وی همچنان راهگشای همه ما بازیگرانی است که بخت کار با او، شناختن او، و دوست داشتن او را داشتیم.»

در سایر برداشت‌های شکسپیری، بروک هنرمندانی چون جان گیلگود، لارنس اولیویه، پل اسکافیلد، ادریان لستر، و ناتاشا پری – که به همسری او در آمد- را کارگردانی کرد.   آثار بروک لبریز از گونه‌گونی و نوآوری بودند. پیتر بروک پیشرو متد گزینش بازیگران «پر رنگ» در مقایسه با روش «کور رنگ» بود.

پیتر بروک چند موزیکال، یک نمایش ضد جنگ ویتنام، و برداشتی تجربی از اسطوره پرومته (اورگاست) به همراهی تد هیوز، یک نمایش ۹ ساعته از افسانه مهاباراتا تولید نمود.

این بزرگ‌ترین متفکر پیشرو تآتر نوشته‌های متعددی نیز داشت که مهم‌ ترین آنها «فضای خالی» است که در ۱۹۶۸ منتشر شد. پیش‌در‌آمد کتاب چکیده چشم‌انداز او از تآتر نو بود:‌« من می توانم هر فضای خالی را یک صحنه ساده بخوانم. یک نفر از این فضای خالی عبور می‌کند، در حالی که شخصی دیگر او را تماشا می‌کند، و همین تنها ملزومه یک حرکت تآتری است.»

بروک در سینما برداشتی از «سالار مگس ها» ی ویلیام گلدینگ در ۱۹۶۳ ساخت. در اپرا برداشتی بسیار ساده از «کارمن»‌و «فلوت سحرآمیز» کارگردانی نمود.

پیتر بروک در ۲۱ مارچ ۱۹۲۵ در لندن به دنیا آمد. در هفت سالگی نسخه‌ای چهار ساعته از «هملت» را برای پدر و مادر خود اجرا کرد. پس از تحصیلات در «ماگدالن کالج آکسفورد» به رویال اپرای بریتانیا پیوست و با صحنه آرایی سالوادور دالی اپرای سالومه ریشارد اشترواس را به صحنه برد. در ۱۹۶۰ هنگامی که پیتر هال به مدیریت «رویال شکسپیر» برگزیده شد، از پیتر بروک خواست تا در تولیدات این نهاد نمایشی یاری رساند. از جمله آثار به‌یاد‌ماندنی بروک برای این کمپانی، نمایش «شاه لیر» در ۱۹۶۲ بود. پل اسکوفیلد بازیگر این نمایش بود.

چندین اثر بروک به برادوی رسیدند. در زمره آنها «مارا / ساد» بود که در ۱۹۶۶ برنده جایزه بهترین نمایش سال تونی شد. ایده این نمایشنامه آن بود که مارکی دو ساد نمایشی در باره انقلابی فرانسوی ژان پل مارا ترتیب می دهد که بازیگران آن زنجیریان یک بیمارستان روانی هستند.

گشایش «مرکز بین المللی پژوهش تآتر» با دوران کوتاه عرصه هنر بین المللی در ایران پادشاهی در جشن هنر شیراز در دهه ۱۹۷۰ مصادف شد. یکی از شاخص ترین تجربیات گروه بازیگران بروک بدون یک زبان مشترک «اورگاست» بود، نمایشی با صحنه پردازی اولیه در ویرانه های تخت جمشید و نقش رستم و یادمان پادشاهان پارس. بازیگران اورگاست به سه زبان باستانی یونانی، لاتین، و  اوستایی – و یک زبان چهارم، «اورگاست» که توسط  تد هیوز – Ted Hughes شاعر، نویسنده و مترجم بریتانیایی اختراع شده بود سخن می گفتند

پیتر بروک در ۱۹۷۰ به پاریس رفت و در آنجا مرکز بین المللی پژوهش تآتر را بنیاد نهاد. هدف او تشکل تآتری مفهوم برای همه، پرداختن به احساساتی جهانی بود. بازیگران اولیه این مرکز از جمع هنرمندان تآتر فرانسه، بریتانیا، آمریکا، رومانی، ایتالیا، مالی، نیجریه، هند و مراکش برگزیده شدند. بروک می گفت « کسانی را برگزیده بودم که زندگی بر آنان نشان گذاشته بود، اما نه نشانی چندان شدید.» هدف دسترسی به تآتری مشابه موسیقی بود که مخاطبانی گوناگون را به خود جذب نماید.

تروپ «مرکز بین المللی پژوهش تآتر» در فاصله ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳  در صحاری، جنگل ها، اردوگاه های مهاجران، دهکده های عشایری و اردوگاه های پناهندگان در کشورهای در حال توسعه به اجرای تآتر پرداخت. صحنه او در همه این مکان ها یک فرش بود.  تجربه گروه، رسیدن به فرمی پالایش یافته، و در همان حال آموزنده بود. بروک در این خصوص نوشت « به هرجا که برای اتکا به آن وجود نداشت؛ هیچ امنیتی، و هیچ نقطه پیش در آمدی، سفر کردیم. از این راه می توانستیم عوامل بی شماری که بالقوه یاری دهنده یا مانع یک تجربه نمایشی بودند را مورد آزمون و پژوهش قرار دهیم. می توانستیم در باره فاصله، ترتیب نشستن، بهینه های اجرا در فضای سربسته یا باز، بخش های مختلف بدن، جایگاه موسیقی، وزن جهان، وزن یک هجا، وزن یک دست یا پا بیاموزیم. همه این ها می توانست سال ها بعد ما را که ناگزبر به تآتر متعارف با تماشاگری که بلیت خریداری می کرد باز می گشتیم تغذیه کند.»

گشایش «مرکز بین المللی پژوهش تآتر» با دوران کوتاه عرصه هنر بین المللی در ایران پادشاهی در جشن هنر شیراز در دهه ۱۹۷۰ مصادف شد. یکی از شاخص ترین تجربیات گروه بازیگران بروک بدون یک زبان مشترک «اورگاست» بود، نمایشی با صحنه پردازی اولیه در ویرانه های تخت جمشید و نقش رستم و یادمان پادشاهان پارس. بازیگران اورگاست به سه زبان باستانی یونانی، لاتین، و  اوستایی – و یک زبان چهارم، «اورگاست» که توسط  تد هیوز – Ted Hughes شاعر، نویسنده و مترجم بریتانیایی اختراع شده بود سخن می گفتند. هدف اورگاست ارتباط با تماشاگر از مجرای  آوای هجایی خالص و فراتر از مکالمه و محاوره بود.

اورگاست نمایش شاهان نابینا، فرمانبرداران شورشی، و پدران و پسرانی بود که به نبرد با یکدیگر پرداخته بودند. برگرفته هایی از اشیل (پرومته در زنجیر، پارسیان)، کالدرون (زندگی یک رؤیاست) و شکسپیر (طوفان) محور این تجربه را مستحکم تر نمودند.

اورگاست در دو بخش اجرا شد. اورگاست ۱، حوالی غروب در تخت جمشید، و اورگاست ۲، سحرگاه در نقش رستم.

در کارگردانی اورگاست، آربی اوانسیان (ایران)، جفری ریوز (انگلیس) و آندره ی شربان (رومانی) با پیتر بروک همکاری نمودند. در جمع بازیگران بین المللی اورگاست، چند تن از بازیگران ایرانی نیز حضور داشتند: نوذر آزادی، داریوش فرهنگ، محمد باقر غفاری، هوشنگ قوانلو، و پرویز پورحسینی.

پیتربروک در ۱۹۷۴سالن موسیقی متروکی در ایستگاه گار دو نورد پاریس را به مرکز عاشقان تآتر تبدیل کرد و آن را بوفه دو نورد خواند. در این ساختمان قدیمی بازسازی هایی بسیار ناچیز صورت گرفته بود. بروک تغییری در چهاردیواری این بنا انجام نداد. تآتر بوفه دو نورد با «تیمون آتن» گشایش یافت. در شب نخست تشویق تماشاگران در انتهای نمایش چنان شدید بود که تکه هایی از سقف این تالار فروریخت.

از معروف ترین آثار دیگر بروک «مردی که…» در ۱۹۹۳ در پاریس به روی صحنه آمد. این نمایش تحت تأثیر کتاب «مردی که همسرش را با یک کلاه اشتباه گرفت» نوشته  دانشمند متخصص اعصاب و روان اولیور ساکس تهیه شد.

بروک در ۲۰۱۷ در گفتگویی با مایکل بیلینگتون منتقد هنری روزنامه گاردین از اهمیت « شنا کردن علیه جریان آب و دستیابی به نهایت توانایی در عرصه ای که انسان بر می گزیند» سخن گفت: « تقدیر من عرصه تآتر بود و در این محدوده مسؤولیت من مثبت بودن و خلاق بودن در سرحد توانایی ام بود. تسلیم به نا امیدی نهایت گریز از مسؤولیت است.»

***

برچسبها ←  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اشتراک خبرنامه

اگر به خواندن همسایگان علاقه مندید خبرنامه همسایگان را مشترک شوید تا مقالات را به سرعت پس از انتشار دریافت کنید: