موج موج خزر از سوگ، سیه پوشانند
بیشه خاموش و گیاهان همه خاموشانند
بنگر آن جامه کبودان افق، صبحدمان
روح باغ اند، کزین گونه سیه پوشانند
چه بهاری است خدا را که در این دشت ملال
لاله ها آینه ی خون سیاووشانند
آن فرو ریخته گل های پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند،
نامشان زمزمه ی نیم شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
گرچه زین زهر سمومی که گذشت از سر باغ
سرخ گل های بهاری همه بیهوشانند،
باز در مقدم خونین تو، ای روح بهار
بیشه در بیشه، درختان، همه آغوشانند

برچسبها ←  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اشتراک خبرنامه

اگر به خواندن همسایگان علاقه مندید خبرنامه همسایگان را مشترک شوید تا مقالات را به سرعت پس از انتشار دریافت کنید: