می‌توان مسیر حال و هوای امروز جهان را از لابلای  تفکر نویسندگانی که سال‌ها از مرگ آنان گذشته است دریافت. شاید تکرار تاریخ را بتوان از این راه پیش‌بینی کرد.

نوشته‌های جرج اورول که بیش از هفتاد سال از مرگ او می گذرد از این گونه‌اند. پنداری با نگاه به دسته‌بندی‌ها، تعصب‌ها و جایگزین‌سازی واقعیت‌ها در شرایط فعلی جهان نوشته شده‌اند.

اورول در دوران زندگی کوتاه خود با سه جنبش کج‌نهاد قرن بیستم – امپریالیسم اروپا، فاشیسم، و کمونسیم – رو در رو شد و در برابر هر سه موضع درست گرفت.

نخست، امپریالیسم بود. اورول (اریک آرتور بلر) در هند به دنیا آمد. پدرش از کارمندان دستگاه استعماری انگلیس در هند بود. گرچه در چهارسالگی به انگلیس بازگشته بود، اما همواره در دوران جوانی شور سفر به مشرق داشت تا آن که در ۱۹۲۲ در سن نوزده سالگی به نیروی «پلیس امپراتوری هند در برمه» پیوست و به سرعت دریافت که امپراتوری بریتانیا بی‌رحم‌تر و پلیدتر از آن است که در سرزمین‌های زیر سلطه آن پنداشته می‌شد.  پس از پنج سال به انگلیس بازگشت و به کار نویسندگی پرداخت. بسیاری از روشنفکران آن زمان، در امنیت میزنشینی، منتقدان امپریالیسم بودند، اما سر بر آوردن یک مخالف علنی از درون نظام استعماری انگلیس هنوز بس نادر بود. تضاد میان باورهای شخصی و وظایف حرفه‌ای قالب احساساتی بود که وی در رمان «روزهای برمه» و دو مقاله؛ « یک اعدام» و «کشتن فیل» به بازگشایی آن ها پرداخت.

پس از سرخوردگی از خدمت در دستگاه امپراتوری بریتانیا در شرق و بازگشت به انگلیس، جرج اورول همسان میلیون‌ها نفر نگران رشد شتابان یک نظام قدرتمند دیگر، فاشیسم  شد. بنیتو موسولینی از اوایل دهه ۱۹۲۰ در ایتالیا و آدولف هیتلر از ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسیده بودند. بزرگ‌ترین و توانمند‌ترین کشور اروپا در فاصله‌ای کوتاه زیر سلطه یک دیکتاتور قرار گرفته بود. دیکتاتور فرمان به محدود کردن زندگی یهودیان می‌داد، سربازان خود را در خیابان‌ها رژه می داد، و اوباش حزب را به مجروح کردن یا کشتار مخالفان سیاسی خود می‌فرستاد. همزمان، چند کشور اروپایی دیگر، از پرتغال تا لیتوانی، مجارستان، و یونان زیر رژیم های دیکتاتوری قرار گرفته بودند. در انگلستان، «اتحادیه فاشیست‌های بریتانیا» ۵۰۰۰۰ عضو یافته بود که با جلیقه و شلوار سیاه با پرچمی که روی آن نقش رعد بود در محله های یهودی‌نشین رژه می رفتند و به فحاشی و کتک‌کاری می پرداختند. به گفته آندره مالرو «فاشیسم بال‌های سیاه خود را بر اروپا باز کرده بود».

در ۱۹۳۶، تنش میان فاشیسم و دموکراسی سرانجام به جنگ کشیده شد. گروهی از افسران دست راستی اسپانیا بر علیه حکومت منتخب جمهوری اسپانیا دست به کودتا زدند. کودتاچیان که خود را ناسیونالیست می‌خواندند، به سرعت یک سوم از اسپانیا را به اختیار خود گرفتند. آلمان و ایتالیا شتابان با اعزام نفرات و تجهیزات نظامی به حمایت از حکومت ناسیونالیستی اسپانیا شتافتند. اگر ناسیونالیست‌های کودتا بر سراسر اسپانیا مسلط می شدند، هیتلر و موسولینی متحدی تازه می یافتند. جمهوری اسپانیا که خود را در تنگنا می دید، از حامیان دموکراسی درخواست کمک کرد. داوطلبانی از پنجاه کشور جهان راهی اسپانیا شدند تا به دولت قانونی آن یاری رسانند. اورول یکی از این داوطلبان بود که پس از کریسمس ۱۹۳۶ وارد بارسلون شد و بلافاصله به خط مقدم جبهه نیروهای ضد‌کودتا اعزام گردید. خاطرات جرج اورول از این دوران تحت عنوان «در ستایش کاتالونیا» بهترین اثر غیر‌داستانی اوست.

اما جرج اورل در اسپانیا تنها با فاشیسم به نبرد نرسید. به دلیل پیچیدگی‌ها و مناقشه های جمهوریخواهان، جنگی داخلی درون جنگ داخلی اسپانیا جریان گرفته بود. بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده که هر سه نمی خواستند به جنگ داخلی اسپانیا کشانده شوند، از فروش اسلحه به جمهوری اسپانیا خودداری کردند. در نهایت تنها قدرت بزرگی که خود یک نظام ضد دموکراسی بود حاضر به کمک به جمهوریخواهان شد: اتحاد شوروی جوزف استالین. استالین در ازای این کمک خواسته‌هایی داشت: انتصاب کمونیست‌های اسپانیا و شوروی در مقام‌های بالای اداری، نیروی نظامی، و پلیس جمهوری اسپانیا.

استالین با بی‌رحمی هیچگونه سرپیچی درون جنبش جهانی کمونیستی را تحمل نمی‌کرد. هر کس درون روسیه قدرت او را زیر سؤال می‌برد، یا معدوم و یا به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شد. معترضان روس در خارج از شوروی همچون لئون تروتسکی به قتل می‌رسیدند. در دولت جمهوری اسپانیا که ائتلافی از احزاب مختلف مشغول جنگ با فاشیست‌ها بودند، یک حزب کوچک دست چپی با سلطه اتحاد شوروی مخالف بود. اورول که در شاخه نظامی این حزب «اتحاد کارگری مارکسیست» خدمت می‌کرد، هنگام بازگشت به بارسلون در میانه‌ی نبردی میان این گروه و پلیس تحت فرمان کمونیست‌های اسپانیا قرار گرفت و مجروح شد.

آنچه اورول را سخت آزرده ساخته بود، تبلیغات دولت زیر نفوذ کمونیست‌ها در اسپانیا علیه این حزب مخالف شوروی بود. این تبلیغات عمدتاً دروغ پراکنی و نشر اطلاعات نادرست بر ضد این حزب کوچک بود. تبلیغات حتی این حزب را همدست فاشیست‌ها می‌خواند و در این مبارزه ضد‌اطلاعاتی چنان موفق بود که حتی روزنامه‌نگاران غربی نیز چنین اتهاماتی را گزارش می‌دادند. نیویورک تایمز و حتی ارنست همینگوی که برای یک سندیکای خبری آمریکا گزارش می‌فرستاد، و روزنامه «دیلی وورکر لندن» این جعلیات را مخابره می‌کردند. روزنامه مزبور حتی اورول را متهم به همکاری با فاشیست‌ها کرده بود.

اگر جرج اورول اکنون زنده می‌بود چه تأویلی از رویدادهای زمان ما می داشت؟

  • در برگردان مقاله اورول، واژه Nationalism به «ملی گرایی» ترجمه نشده تا هدف جامع تری که وی از کاربرد آن – ناسیونالیسم – داشته است بهتر ادا شود.

از یادداشت هایی در باب ناسیونالیسم

فصلنامه «پولِمیک – Polemic» ، اکتبر ۱۹۴۵

منظور من از «ناسیونالیسم» نخست این تصور است که انسان‌ها را می‌توان همسان حشرات طبقه بندی کرد و به انبوهی از ده‌ها میلیون مردم با قاطعیت برچسب «خوب» یا «بد» زد. اما دوم و مهم‌تر، منظور من عادت شناسایی فرد با یک کشور یا نهاد یگانه، و جای دادن این هویت فراسوی نیکی و پلیدی و نفی هر وظیفه دیگر، غیر از پیشبرد اهداف چنان هویتی است. ناسیونالیسم را نباید با میهن‌دوستی اشتباه کرد. این دو واژه به طور متعارف چنان سیال و مبهم به کار برده می شوند که تعیین هر تعریفی برای آن‌ها به چالش کشیده می شود. اما باید این دو را متمایز ساخت زیرا وابسته به دو تفکر متضاد هستند. معنای «میهن‌دوستی» از خودگذشتگی برای یک مکان و یک شیوه ویژه زندگی است که در باور یک فرد بهترین روش زندگی در جهان بدون تحمیل آن بر مردمان دیگر است. میهن، چه از دیدگاه نظامی و چه فرهنگی ماهیتی تدافعی دارد. از سوی دیگر «ناسیونالیسم» همواره به قدرت گرایش دارد. هدف همیشگی هر ناسیونالیست تضمین افزوده قدرت و اعتبار، نه برای خود، که برای نهادی است که او فردیت خویش را در آن غرق کرده است.

… ناسیونالیسم در کلیتی که من در اینجا می آورم، شامل جنبش‌ها و گرایش‌هایی همچون کمونیسم، مسیحیت سیاسی، صهیونیسم، یهود-ستیزی، تروتسکیسم، و پاسیفیسم است. معنایی که من به کار می‌برم الزاماً تعهد به یک حکومت یا کشور نیست. ناسیونالیسم حتی می‌تواند تعهدی علیه کشور فرد و یا نهادهایی باشد که وجود خارجی ندارند. چند نمونه واضح؛ یهودیت، اسلام، مسیحیت، پرولتاریا، و برتری نژادی هستند که همه دستمایه‌های پر شور ناسیونالیستی شمرده می‌شوند، اما تعریفی یگانه و مورد پذیرش جهانی از آن‌ها وجود ندارد.

… برای آنها که سخت درگیر مسائل سیاسی معاصر هستند، برخی موضوعات چنان با ملاحظات حیثیتی آلوده شده‌اند که دستیابی به یک رویکرد منطقی در خصوص آنها ناممکن است. برای نمونه این پرسش را مطرح کنیم که کدام یک از سه قدرت بزرگ جهانی، اتحاد شوروی، بریتانیا، و آمریکا بیشتر در شکست آلمان نازی نقش داشته‌اند؟ در تئوری می‌توان پاسخی مستدل و حتی قاطع به این پرسش داد. اما در عمل، محاسبات ضروری و مستقل نادیده گرفته می‌شوند زیرا  هر کس این پرسش را ناگزیر از چشم انداز اعتبار عقیدتی خود می‌نگرد. بنابراین فرد ابتدا تصمیم می‌گیرد که به سود روسیه، بریتانیا یا آمریکا رای دهد و پس از آن به جستجوی مباحثی می‌نشیند که این رأی را مستدل سازند. پاسخ‌های بی‌شماری در این خصوص می‌توان از افرادی دریافت کرد که صادقانه و با بی‌طرفی کامل نظر خود را ارائه می‌دهند، اما احتمالاً نظر آنان هیچ ارزشی در مناظره ندارد. همین را می‌توان نقصان بزرگ پیش‌بینی‌های سیاسی- نظامی زمان ما قلمداد کرد. جالب است که توجه کنیم از مجموع تمامی «کارشناسان» همه مکاتب و احزاب، حتی یک نفر نتوانست پیمان «روسیه – آلمان» در ۱۹۳۹ را پیش‌بینی کند.*

هنگامی که خبر این پیمان منتشر شد، انواع و اقسام توضیحات و پیش بینی‌ها – بسیاری هم نادرست- ظاهر گردید. هیچیک از این توضیحات بر مبانی احتمالات استوار نبودند و صرفاً بر پایه گرایش به خوب یا پلید بودن، توانا یا ناتوان بودن اتحاد جماهیر شوروی تأکید داشتند. مفسران سیاسی و نظامی، همچون ستاره‌شناسان می توانند از هر خطا و پیشگویی نادرست جان به در برند، زیرا پیروان قسم خورده آنها، نه برای ارزیابی حقایق، بلکه برای تهییج سرسپردگی‌های ناسیونالیستی خود به آنها گوش می‌دهند. قضاوت های زیبایی‌شناختی، به ویژه در حیطه ادبیات نیز همسان ارزیابی‌های سیاسی در بسیاری موارد آلوده هستند. برای یک ناسیونالیست هندی لذت بردن از خواندن  کیپلینگ دشوار است، و برای یک محافظه‌کار ارزشی در آثار مایاکوفسکی وجود ندارد. برچسب «کتاب بد از دیدگاه ادبی»، اغوای دائمی فردی است که کتابی مخالف با عقاید خود دیده است. آنان که دیدگاه ناسیونالیستی دارند،غالباً بی اعتنا به فقدان صداقت، به ابراز این ارزیابی می‌پردازند.

بی تفاوتی به واقعیت

همه ناسیونالیست‌ها از این توان برخوردارند که شباهت میان مجموعه حقایقی یکسان را نادیده بگیرند. یک عضو حزب محافظه‌کار بریتانیا از حق خود مختاری در اروپا دفاع می‌کند، اما بدون توجه به عدم ثبات عقیده خود با خودمختاری در هند مخالف است. هر کنشی نه بر اساس ماهیت خود، بلکه وابسته به فردی که عامل آن است برچسب خوب یا بد می‌گیرد. برای ناسیونالیست وقتی شکنجه، گروگان‌گیری، کار اجباری، جابجایی جمعی، حبس بدون محاکمه، جعل اسناد و مدارک، سوء قصد، و بمباران غیر نظامیان توسط «طرف ناسیونالیست» صورت می‌پذیرد، هیچگونه اعتراض و خشمی دیده نمی شود.

برای مثال نشریه لیبرال «نیوز کرانیکل» عکس‌هایی از روس‌هایی که توسط آلمانی ها به دار آویخته شده بودند به منظور نشان دادن توحش و خشونت آلمان‌ها انتشار داد. همین روزنامه یکی دو سال بعد، عکس‌هایی درست مشابه تصاویر قبلی از آلمانی‌هایی به چاپ رساند که توسط روس‌ها به دار آویخته شده بودند. رخدادهای تاریخی همه از این دست گزارش می‌شوند. تاریخ غالباً از چشم انداز‌های ناسیونالیستی نگریسته می شود و پدیده‌هایی همچون حکومت کلیسا و تفتیش عقاید، احکام شکنجه دادگاه تالار ستاره در بریتانیا، جنایات ملوانان تحت فرماندهی فرانسیس دریک علیه زندانیان اسپانیایی، مجروح کردن چهره‌های زنان ایرلندی با تیغ توسط نظامیان کرامول، وقتی انگیزه انجام آن‌ها «موجه» احساس شده، خنثی و یا حتی درست قلمداد شده‌اند. اگر به وقایع ربع قرن گذشته نگاه کنیم هیچ سالی را نمی یابیم که در گوشه‌ای از جهان جنایتی صورت نگرفته باشد. اما حتی یک مورد از این جنایات – در اسپانیا، روسیه، چین، مجارستان، مکزیک، پنجاب، توسط روشنفکران انگلیسی باور یا نفی نشده‌اند. محکوم نمودن این وقایع یا حتی وقوع آن‌ها همیشه بر‌اساس گرایش‌های سیاسی انجام شده است.

یک ناسیونالیست نه تنها جنایاتی که توسط طرف او انجام شده نفی نمی‌کند، بلکه از این ظرفیت قابل ملاحظه برخوردار است که حتی گزارش آنها را ناشنیده بگیرد. طرفداران هیتلر در انگلیس، شش سال چشم و گوش خود را به وجود اردوگاه‌های کار اجباری و مرگ داخائو و بوخن والد ( مکان بزرگترین جنایات هولوکاست) بستند. از آن سوی، کسانی که با هیاهو اردوگاه‌های کار اجباری آلمان را محکوم می‌کردند، یا از اردوگاه‌های کار روسیه بی‌خبر بودند یا اندک خبری داشتند. رخدادهایی نظیر قحطی ۱۹۳۳ اوکراین که به مرگ میلیون‌ها تن منجر شد، از توجه دوستداران روسیه در انگلیس دور مانده است. بسیاری از مردم انگلیس از کشتار یهودیان آلمانی و لهستانی در جنگ اخیر آگاهی ندارند. یهود‌ستیزی خود آنها باعث شده است تا در ناآگاهی از این جنایات باقی بمانند. در تفکر یک ناسیونالیست داده‌هایی وجود دارند که همزمان واقعی و غیر واقعی، دانسته و نادانسته‌اند. یک واقعیت دانسته ممکن است چنان غیر قابل تحمل باشد که به حسب عادت کنار گذاشته شده و به فرایند منطقی ذهن وارد نشود، یا به عکس به هر محاسبه منطقی وارد شود اما هرگز – حتی در ضمیر خود فرد – قابل پذیرش نباشد.

هر ناسیونالیستی اسیر این باور است که گذشته را می‌توان تغییر داد. مدت‌ها در دنیایی تخیلی زمان می‌گذرانند که در آن رخدادها آنچنان که باید پدیدار می‌شوند، برای مثال ناوگان آرمادای اسپانیا در نبرد با انگلیسی‌ها پیروز شد، یا آن که انقلاب روسیه در ۱۹۱۸ شکست خورد. ناسیونالیست سپس پاره‌هایی از این دنیای خیالی را تا آنجا که می‌تواند به کتاب‌های تاریخ انتقال می‌دهد. بسیاری از نوشته‌های تبلیغاتی زمان ما صرفاً جعلیاتی از این دست هستند. حقایق پایمال می‌شوند، زمان رخدادها تغییر می‌کنند، گفتاوردها از زمینه‌ی اصلی خود خارج می‌شوند و معانی دیگری می‌گیرند. وقایعی که همه آن ها را تجربه و لمس کرده‌اند، حذف و در نهایت انکار می‌شوند.**

در ۱۹۲۷ چیانگ کای-شک صدها کمونیست چینی را زنده در آب جوش انداخت، اما حدود ده سال بعد یکی از قهرمانان چپ شد. صف بندی سیاسی جهانی او را به اردوی ضد-فاشیست آورده و بنابراین جوشاندن کمونیست‌ها «به حساب» نمی‌آمد، یا شاید اتفاق نیافتاده بود.

هدف اصلی تبلیغات تأثیر‌گذاری بر افکار عمومی حاضر است، اما آنها که تاریخ را بازنویسی می‌کنند، احتمالاً در بخشی از ذهن خود بر این باورند که «واقعیت» را به گذشته تزریق کرده‌اند. هنگامی که به انبوه تحریف‌ها و جعلیات در اثبات عدم نقش عمده تروتسکی در جنگ داخلی روسیه نگاه می‌کنیم، نمی‌توان پذیرفت افرادی که مسؤول ترویج این تحریف هستند دروغ می‌گویند. به احتمال بسیار، آنان روایت خود را آنچه واقعاً رخ داده می‌دانند و در نتیجه بازسازی رخدادها را بر اساس این روایت موجه می‌دانند. قطع ارتباط بخشی از جهان با بخش دیگر، بی‌تفاوتی به واقعیت ملموس را تحکیم می‌کند زیرا کشف آنچه در واقعیت رخ داده را دشوار‌تر می‌سازد.

در خصوص وقایع عمده تاریخی همواره شبهه‌ای وجود دارد. برای مثال غیر‌ممکن است که تعداد تلفات جنگ حاضر (جنگ دوم جهانی) را با یک یا ده‌ها میلیون محاسبه کرد. مصایب بزرگ که در هنگام بروز گزارش می‌شوند – جنگ‌ها، کشتارهای جمعی، قحطی‌ها، انقلاب‌ها، همه گونه‌ای ناباوری واقعیت را در سطوح متوسط جامعه باعث می‌شوند. فرد عادی راهی و ابزاری برای تحقیق و تایید واقعیت ندارد، و حتی اطمینان ندارد که رخدادها حادث شده باشند. از سویی همیشه در معرض تعبیر و روایتی متفاوت از منابع دیگر قرار می‌گیرد. درستی و نادرستی شورش ورشو در ۱۹۴۴ چه بود؟ چه کسی را به راستی می‌توان در مورد خشکسالی بنگال مقصر دانست؟ احتمالاً می‌توان واقعیت در خصوص این رخدادها را کشف کرد، اما داده‌ها چنان با تحریف و نادرستی در کم و بیش تمامی روزنامه‌ها عرضه شده‌اند که خواننده متعارف یا مجبور به پذیرش دروغ می‌شود، یا از دستیابی به عقیده‌ی ویژه خود باز می‌ماند. تردید و عدم اعتماد به آنچه در واقعیت در حال رخ دادن است، گرایش به عقاید جنون آمیز را آسان‌تر می‌سازد. از آنجا که هیچ چیز کاملاً اثبات و یا تکذیب نشده، هر یافته انکار‌ناپذیر را می‌توان بی‌پروا نفی کرد. یک ناسیونالیست به این دلیل که پیوسته در اندیشه قدرت، پیروزی، شکست، انتقام به سر می‌برد، در بیشتر موارد به آنچه در دنیای واقعی رخ می‌دهد علاقه‌ای ندارد. آنچه او می‌خواهد این «احساس» است که طرف او بخش بهتر طرف دیگر را از آن خود سازد تا به جای بازبینی و مکاشفه داده‌هایی که از او پشتیبانی کنند، به شکست مخالفان خود دست یازد. تمامی اختلافات ناسیونالیستی در حد مناظره هستند و همواره بی نتیجه می‌مانند زیرا هر طرف در باور خود برنده است. شماری از ناسیونالیست‌ها از روان‌گسستگی دور نیستند زیرا شادمانه در توهمی از اقتدار و  پیروزی زندگی می‌کنند که با دنیای واقعی هیچ ارتباطی ندارد.


* چند نویسنده با گرایش های محافظه کارانه همچون پیتر دروکر توافق آلمان و روسیه را پیش بینی کرده بودند، اما انتظار آنها یک اتحاد دائمی میان دو کشور بود. هیچ نویسنده چپ و مارکسیست حتی به چنین پیش‌بینی‌ای نزدیک هم نشد.

** نمونه این حذف، پیمان روس و آلمان بود که به سرعت از خاطره عمومی محو شد. روس‌ها این پیمان را از تمامی کتاب‌های تاریخ حذف کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اشتراک خبرنامه

اگر به خواندن همسایگان علاقه مندید خبرنامه همسایگان را مشترک شوید تا مقالات را به سرعت پس از انتشار دریافت کنید: