او از «مه» باغ شعرم هراس داشت و به گلگشت نیامد و هدیه ی من در دستم بیفسرد، اما نمرد، و دانستم که روزی این مه خواهد گسست و ما یکدیگر را باز خواهیم یافت…

و اگر باغ شعرم مصنوعی است، راستکاری من است. چه، پژواک زمان و مکان در باغم آب را آلوده است.میوه های باغم فلزی اند و شکوفه ها و پرندگان، کاغذی. و آنچه راستین است قفس هایند که بر دیوارهای سربی آویزانند…

روزی که مه بگسلد، پرندگان، میوه های شعر و زندگی راستین خواهند شد. و قفس ها تصاویر مه آلودی خواهند بود، و پرندگان مشتاق تصویرهایی که بر دیوارهای قدیمی و کهن این باغ آویزانند، پرواز خواهند کرد، و ما آن روز را خواهیم نواخت. در آهنی باغ کاغذی، الوان خواهد گشت، و ما از باغ به در خواهیم شد. و سه واژه ی «مهر»، «انسان» و «زندگی» بر در خواهد درخشید. و ما پژواک این سه واژه را پاسخ خواهیم گفت. ما از یکدیگر کنده خواهیم شد، و در هنگام بدرود، به جای «خداحافظ»، خواهیم گفت: «سلام». باغ در ستیز زندگی خود خواهد نشست و ما راه خانه ی رؤیای خود را در پیش خواهیم گرفت.

احمد رضا احمدی – مقاله «دروغ، راست، و من» – بخش هوای تازه مجله خوشه، فروردین ۱۳۴۶، برگرفته از «صور و اسباب در شعر امروز ایران»، اسماعیل نوری علاء، ۱۳۴۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اشتراک خبرنامه

اگر به خواندن همسایگان علاقه مندید خبرنامه همسایگان را مشترک شوید تا مقالات را به سرعت پس از انتشار دریافت کنید: