طی مبارزات انتخاباتی ۱۹۸۰، رونالد ریگان بارها به مزاح می گفت جیمی کارتر به خوابش آمده و از او پرسیده چرا در پی شغل اوست، و او، ریگان به کنایه پاسخ می داد: «من که دنبال کار او نبودم. می خواستم رییس جمهور شوم.»
در پندار عام آمریکا، جیمی کارتر به عنوان یک رییس جمهور تک دوره ای تصویر می شود که قادر به اداره تورم اقتصادی نشد، کشور را به اندوه و نارضایی کشاند، و با سر افکندگی شاهد انقلاب ضد آمریکایی ۱۹۷۹ ایران، منجر به سقوط حکومت محمد رضا شاه پهلوی متحد آمریکا، و سپس گروگان گیری ۵۲ تن از کارکنان سفارت آمریکا در تهران شد.
این که کارتر سزاوار چنین تصویری باشد، محتاج مباحثه ای دیگر است. اما پس از گذشت چهار دهه از زمان کنار رفتن وی از مسند ریاست جمهوری آمریکا، دست کم در مورد ایران، روشن شده است که کارتر به هیچ وجه ناتوان نبود. در حقیقت، کارتری که اکنون از انبوه اسناد و مدارک تازه از طبقه بندی محرمانه خارج شده پدیدار می شود، در مورد ایران یک باز تندرو بوده است که از شاه تضعیف شده می خواهد تا با شدت عمل انقلاب را سرکوب کند، کوشش می کند تا با ترتیب یک کودتا پادشاهی ایران را حفظ کند، و حتی پس از انقلاب نیز سیاست ایالات متحده را به تغییر رژیم ایران مصمم می سازد.
کارتر تلاش بسیار به خرج داد تا از وقوع انقلاب ایران جلوگیری کند و پس از آن نیز آن را پس براند. اما ایرانی ها هرگز به راستی به واشنگتن توجه نمی کردند. درسی که سیاست گزاران امروز آمریکا باید بگیرند روشن است: ایالات متحده نمی تواند واقعیت خود را در ایران خلق کند.
پیکاری سخت
در ۱۹۷۸، ایران در حال فروپاشی بود. با وفور جاسوس و خبر چین در هر گوشه و کنار، جو سیاسی خفقان آور شده بود. شاه از بسیاری جهات قربانی موفقیت های خود در تشکل یک طبقه متوسط و انبوه جوانان تحصیلکرده کشور شده بود. به شیوه مرسوم کشورهای رو به توسعه، ارتباط شاه با مردمش وجهی داد و ستدی داشت: آنان از حیث سیاسی منفعل می ماندند ، او نیز به آنها تأمین اقتصادی می داد. چنین داد و ستدی نمی توانست پایدار بماند زیرا طبقه نو پای متوسط به گونه ای فزاینده خواستار مشارکت سیاسی شده بود. در پس تمام زرق و برق نوسازی اقتصادی ، ایران در حال تجربه یک بازگردانی مذهبی بود زیرا بسیاری از مردم خواهان بازیابی اعتقادات و خواستار مشارکت بیشتر رهبران مذهبی در مسایل ملی بودند. مسجد عبادت گاهی بود که به سادگی نمی شد آن را برچید و از همین روی به صورت مهم ترین پایگاه مخالفت در آمد.
شاه که همواره قابل اتکا جلوه می کرد، به ناگهان با طغیانی روبرو شد که نه می توانست آن را باز دارد و نه قادر بود آن را کنترل کند. آیت الله روح الله خمینی ایرانیان را به نهضتی بزرگ فراخوانده بود: انقلابی به نام خدا و با رهبری دادخواهان اسلامی. شاه، در انزوای کاخ خود آگاه از سرطانی که او را آرام آرام با خود می برد، مردد، سازمان اطلاعات مرکزی « سیا» را به خاطر این سیاه روزی ملامت می کرد.
جیمی کارتر در میانه نخست ریاست جمهوری خود، چندان به ایران توجه نکرده بود. موافقتنامه کنترل تسلیحات با اتحاد شوروی و میانجی گری صلح بین مصر و اسراییل تمامی تمرکز او را به خود معطوف کرده بودند. در پاییز ۱۹۷۸ رویکرد دولت او به ایران معجونی از تناقض بود. سایرس ونس، وزیر امورخارجه آرام و صلحجوی کارتر پیشنهاد تشکیل یک حکومت ائتلافی میان شاه و مخالفان را ارائه داد که خمینی بی درنگ آن را رد کرد. مشاور امنیت ملی، ژبیگنیو برژینسکی که انقلاب های مختلف جهان را مطالعه کرده و به درستی می شناخت، بر سرکوب انقلاب اصرار داشت و استدلال می کرد که هر گونه سازش به جسور تر شدن تندروها می انجامد. دولت کارتر از شاه خواست تا همزمان به اصلاح رژیم خود و برقراری نظم اقدام کند. به نظر می رسید هیچکس در واشنگتن نمی فهمید که انجام این دو، همزمان کاری ناممکن است.
هنگامی که کارتر سرانجام در ماه نوامبر بر ایران متمرکز شد، توجه او قاطعانه و راسخ بود. او به مشاجرات مشاوران خود پایان داده و با پیامی نوشتاری به سفیر خود در ایران، ویلیام سالیوان دستور داد تا به شاه اطلاع دهد که «وی از پشتیبانی کامل کارتر برخوردار است، اما واشنگتن خواستار رهبری و اقدام قاطعانه در برقراری نظم و حفظ حاکمیت خود شاه است». این پیام، چراغ سبزی برای سرکوب بود.
در تهران، سالیوان پیام کارتر را به شاه عرضه کرد، اما شاه توسل به برخورد مسلحانه را رد کرد. سالیوان در پیام تلگرافی خود به واشنگتن گزارش داد که شاه صریحاً پرسیده بود: « چرا رییس جمهور فکر می کند که یک دولت نظامی موفق خواهد بود؟». پادشاه ایران دیدار خود با سالیوان را با این گفته خاتمه داد که اگر ارتش متوسل به زور شود، خمینی «اعلام جهاد کرده و در آن صورت در ایران حمام خون به راه خواهد افتاد. حتی بسیاری از نظامیان ایران، تعهد خود به اسلام را بر تعهد به شاه ارجح می دانند.» تنها کاری که کارتر در این مقطع می توانست انجام دهد، آنچنان که در خاطرات خویش ذکر کرده «شکوه از شاه و ذکر این نکته بود که شاه رهبری قدرتمند نبود، و نسبت به خود نیز مردد و نامطمئن شده بود.»
اندک زمانی پس از این دیدار، شاه ایران را ترک کرد و راه را برای بازگشت خمینی به کشور – بعد از ۱۵ سال تبعید، هموار نمود. از بسیاری جهات، از آن پس نبرد برای آینده ایران به صورت مبارزه ای میان آیت الله و رییس جمهور آمریکا در آمد. این مبارزه، رقابتی متوازن نبود. خمینی از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار بود، در حالی که کارتر تنها به ارتش شکسته بسته سلطنت طلبان تکیه داشت. این نابرابری در رأی کارتر خللی ایجاد ننمود. او ژنرال رابرت هویزر، جانشین فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا را به ایران اعزام داشت تا با سنجش روحیه و موضع ژنرال های ایرانی، آنان را به در اختیار گرفتن اداره کشور ترغیب نماید. با استناد به یادداشت های جوزف رید، مشاور نزدیک دیوید راکفلر بانکدار آمریکایی، هویزر چندی بعد در میهمانی خصوصی ای که به دعوت راکفلر و با حضور دیپلمات پر سابقه آمریکا جان مک کلوی بر پا شده بود از دیدار خود از ایران چنین یاد کرد: « به فرماندهان نظامی ایران گفتم که این پیکاری سخت است زیرا آینده سرزمین اشان به خطر افتاده.» اما ژنرال های شاه گرفتار برنامه خروج خود بودند و به رهنمودهای هویزر وقعی نگذاشتند. هویزر می گوید زود دریافتم که آنها شهامت پیکار نداشتند. هویزر به فرماندهی خود در آلمان بازگشت.
در یازده فوریه، همچنان که انقلاب به مراحل پیروزی نهایی می رسید، برژینسکی، چارلز دانکن معاون وزارت دفاع، و ژنرال دیوید جونز فرمانده ستاد مشترک، تلفنی با هویزر تماس گرفته و از او جویا شدند که آیا حاضر است به تهران بازگشته و یک کودتای نظامی را ترتیب دهد. نمی توان پذیرفت که این درخواست بدون موافقت کارتر صورت گرفته باشد. در واقع وقتی در آن مهمانی مک کلوی از هویزر پرسید چه کسی این فرمان را صادر کرده بود، وی با تأکید پاسخ داد « پرزیدنت کارتر شخصاً فرمان را نوشته و می دانم که پیش از ارسال پیام، حاملان آن دستخط رسمی کارتر را در دست داشتند.» با این همه ژنرال هویزر که می دانست پایان کار نزدیک است پاسخ می دهد که حاضر است به ایران بازگردد، اگر کاخ سفید ده هزار تن نظامی به همراه او به ایران اعزام دارد. پس از این گفته، سکوتی مرموز به دنبال آمد و مکالمه تلفنی به انتها رسید.
اتاق سیاه
سقوط سلسله پهلوی، تنش میان دولت کارتر و آنچه اکنون جمهوری اسلامی ایران می خوانیم را به سرانجام نرساند. خمینی مصمم بود که آمریکا را تحقیر و کارتر را تنبیه کند. سفارت آمریکا هدفی وسوسه انگیز بود. طی چند دهه گذشته مورخان مدعی بوده اند که خمینی پیشاپیش از نقشه اشغال سفارت آمریکا در تهران خبر نداشت و صرفاً بسیار ماهرانه از هجوم دانشجویان برای دامن زدن به شعله های ضدیت با آمریکا بهره برداری نمود. اما ارزیابی «سیا» چنین نبود. طبق اسنادی که اخیراً از طبقه بندی محرمانه خارج شده اند، اندکی پس از اشغال سفارت، شورای امنیت ملی آمریکا جلسه ای تشکیل داد که طی آن رییس سازمان سیا، استنفیلد ترنر اعلام کرد« به نظر می رسد خمینی با اشغال سفارت آمریکا موافقت کرده است. امکان مذاکره با اشغالگران نیز خوشبینانه نیست.»
نقش خمینی را همچنین به صورت ضمنی می توان از آنچه محمد مهدوی کنی وزیر کشور وقت جمهوری اسلامی ذکر کرده است دریافت. مهدوی کنی در خاطرات خود می نویسد «پس از انتشار خبر اشغال سفارت ، به احمد خمینی که رییس دفتر آیت الله خمینی شمرده می شد تلفن کرده و از او پرسیدم جریان چیست. احمد کمی خندید، اما پاسخی نداد. پرسیدم شما ازاین جریان خبر داشتید؟ باز هم خندید. عاقبت پس از اصرار فراوان من، گفت «امام (خمینی) از این جریان رضایت دارند و شما هم نباید درگیر شوید.» تحریکات خمینی انگیزه نیروهای تندرو (دانشجویان پیرو خط امام) در اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری ۵۲ تن کارکنان سفارت به مدت ۴۴۴ روز بود.
در آن زمان، ناتوانی کارتر در رهایی گروگان ها و شکست فاجعه آمیز عملیات نجات آنان، نماد غولی درمانده شد که از دیدگاه بسیاری از آمریکایی ها فاقد اراده رویارویی با آیت الله بود. اما در پشت صحنه، کارتر خود را متعهد به واژگونی جمهوری اسلامی کرده بود. بازهم از مجرای اسنادی که به تازگی انتشار یافته اند در می یابیم که در دسامبر ۱۹۷۹، کارتر در یک یادداشت آگهی به کنگره ایالات متحده، فرمان خود به «سیا» در انجام عملیات تبلیغاتی، سیاسی، و اقتصادی به منظور استقرار یک رژیم مسؤول و دمکراتیک در ایران را به آنان گزارش می دهد. در متن این عملیات تماس با رهبران مخالف ایرانی و حکومت های هم رأی آمریکا برای سازماندهی یک جبهه طرفدار غرب و توانا به حکومتی جایگزین قرار داشت.
در آن زمان سایروس ونس به اهمیت تاریخی این حکم اشاره کرد. در اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه از نشستی در ۲۰ دسامبر ۱۹۷۹ ذکر می شود که او به اعضای کابینه و مقامات بلندپایه دولت می گوید « این گامی بلند است. فرمان رییس جمهور، تصمیم به سازماندهی گروهی برای سرنگونی خمینی است». هیچ کس از این گفته حیرت زده نبود.
تصمیم به تلاش در تغییر رژیم ایران بر فرضیه های نهادهای اطلاعاتی آمریکا استوار شده بود. نتیجه گیری «سیا» در گزارشی به کارتر و مشاوران امنیتی وی این بود که «کوشش خمینی برای حکومت بر کشوری بیش و کم پیشرفته ی اواخر قرن بیستم با موازین مذهبی قرن دهم در نهایت محتوم به شکست است». آمریکایی ها نمی توانستند باور کنند یک دسته ملا با کشتار بوروکراسی حرفه ای ایران قادر به اداره یک کشور مدرن شوند. دولتمردان واشنگتن معتقد بودند که بهره وران از این ناتوانی ملاها، نیروهای چپ ایران- طرفداران اتحاد شوروی خواهند بود. بر این اساس برای آمریکا ضروری بود تا سرنگونی رژیم ملایان را شتاب بخشد و یک جناح متمایل به آمریکا را به مسند رهبری برساند.
پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، کارتر کمیته ای متشکل از نمایندگان نهادهای مختلف دولتی را تحت ریاست دیوید آرون، معاون شورای امنیت ملی با هدف عملیات محرمانه علیه رژیم تازه تهران سازمان داد. در آن زمان مقام های آمریکایی نام های مختلفی به این گروه داده بودند؛ از جمله «گروه سیاه» و «اتاق سیاه». جزییات عملیاتی این کمیته هنوز محرمانه باقی مانده است. اما چنین به نظر می رسد که در زمره برنامه های کمیته، کوشش سیا برای سازماندهی گروه های مخالف ایرانی در تشکل یک جبهه متحد، کمک رسانی به ناراضیان درون ایران، و جلب همکاری قدرت های منطقه ای نظیر عربستان سعودی برای سرنگونی رژیم نوپا بود.
اما پیش از آن که این مبارزه جان بگیرد، حکومت کارتر به پایان رسید. شرایط ناهنجار اقتصادی و برداشت گسترده عمومی از او به عنوان رهبری ضعیف باعث شد تا رونالد ریگان با قاطعیت او را در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۸۰ شکست دهد. هنوز معلوم نیست که آیا ریگان عملیات محرمانه برای تغییر رژیم را ادامه داد یا نه. تاریخ نگاران، در سال های آینده، هنگامی که اسناد و مدارک دوران ریاست جمهوری ریگان از طبقه بندی محرمانه خارج شوند، دقایق برنامه های او در این زمینه را در خواهند یافت.
آیا می توان رژیم را تغییر داد؟
انجام فعالیت های بشر دوستانه و آموزش های مذهبی در دوران پسا ریاست جمهوری، تصویر و خاطره عمومی ویژگی ها و شیوه حکومتی جیمی کارتر را کم و بیش زدوده ساخته اند. کارتر مردی آرام نبود. در حقیقت می توان گفت که او خودرأی، تند خو، و غالباً بی رحم بود. مشکل کارتر در مورد ایران، نه سستی او، که متحدان غیر قابل اتکای ایرانی و حریفی سرسخت درون ایران بود. کارتر نتوانست بفهمد امواج یک انقلاب مردمی که همه چیز را از سر راه خود بر می داشت با کودتا و عملیات سیا قابل تغییر نبود. جمهوری اسلامی در آن زمان نوزاده، اما انقلاب از پشتیبانی گسترده مردم ایران برخوردار بود.
پس از چهار دهه، رژیم اسلامی بسیاری از مشروعیت های خویش را از دست داده است. شور انقلابی آن مدت هاست که محو شده. دولت اسلامی ناتوان، فرورفته در فساد، در پناه ایدئولوژی ای که تنها معدودی هنوز به آن باور دارند، پنهان شده است.
با این همه، واشنگتن نباید توانایی خود در تأثیر گذاری بر پیامدهای شرایط فعلی ایران را دست بالا بگیرد. عامل تعیین کننده در ایران امروز، همان مبارزه بنیادی قرن گذشته است: مردمانی در تلاش دستیابی به آزادی و مقابله با حکام مستبدی که در ماندگاری قدرت خود مصمم اند. در چنین زمینه ای، واشنگتن می تواند تنها نقشی به اعتدال ایفا کند. و اگر روزی ایرانیان در مبارزه خود پیروز شوند، احتمالاً این پیروزی نسل دیگری از آمریکاییان را، همچون پیشینیانی نظیر کارتر که همواره می پنداشتند مردم ایران را بهتر از خود ایرانی ها می شناسند، مبهوت و سردرگم خواهد کرد.
ری تکیه عضو ارشد اندیشکده روابط خارجی در واشنگتن است. تازه ترین کتاب وی «آخرین شاه: آمریکا، ایران و سقوط پادشاهی پهلوی» عنوان دارد.
The Last Shah: America, Iran and the Fall of Pahlavi Dynasty
***