طاعونی همه گیر شده و آدم ها را به سرعت هلاک می کند. به همه فرمان داده شده تا خود را در خانه هاشان قرنطینه کنند. پزشکی بومی شب و روز تلاش می کند تا از افزایش شمار قربانیان این آفت پیشگیری نماید. در این میانه واکنش قهرمانانه گروهی از انسان ها، و نیز رفتار شرم آگین دسته ای دیگر را نظاره می کنیم. آنانی که فقط به خود می اندیشند، و دیگرانی که هدفی والاتر را دنبال می کنند. «طاعون» روایت پوچی و شکنندگی شرایط انسانی است.
اثر کلاسیک آلبر کامو در ۱۹۴۷ انتشار یافت. این کتاب پس از همه گیری جهانی ویروس کووید-۱۹ نسل تازه ای از خوانندگان خود را یافته است.
کاترین، دختر کامو که در ۱۴ سالگی، دو ماه پیش از مرگ پدر «طاعون» را خوانده بود می گوید: «پیام طاعون، به همان میزان که در آن هنگام بازگوی واقعیت بود، امروز و همچنین در آینده جامعیت دارد. خرسندم که مردم بار دیگر آن را می خوانند. به عقیده من پیام این قصه، انتقال امید به خواننده است.»
کاترین کامو که اکنون ۷۴ سال دارد در خانه ای در «لوبرون» زندگی می کند. این خانه که پدر با نقدینه دریافتی از جایزه نوبل ادبیات در ۱۹۵۷ خریداری کرده بود، در نزدیکی گورستانی است که آلبر کامو در آن به خاک سپرده شده.
آلبر کامو در الجزایر زاده شد. الجزایر مکانی است که داستان طاعون در آن رخ می دهد. کامو در ۱۹۶۰ در ۴۶ سالگی هنگامی که ناشر کتابش میشل گالیمار او را از خانه اش برداشته و با اتومبیل وی راهی شهر بودند دچار سانحه شد. اتومبیل قدرتمند و قابل اتکای «فاسل-وگا» از جاده منحرف شده و چنان با شدت با دو درخت تصادم داشت که کامو در دم جان سپرد.
دلیل این حادثه – در جاده ای بی پیچ و خم و عریض، تا هنوز به صورت یک راز باقی مانده. فرضیه های گوناگونی طی سالیان در خصوص این تصادف شایعه یافته. نویسنده و پژوهشگر ایتالیایی «جیووانی کاتِلی- Giovanni Catelli» در کتاب خود با عنوان «مرگ کامو» توضیح می دهد که احتمال دارد کامو به دلیل ابراز مخالفت آشکار خود با رژیم کمونیستی اتحاد شوروی، توسط «کا-گ-ب» – سازمان جاسوسی شوروی – به قتل رسیده باشد.
مرگ پدر از کاترین و برادرش ژان، که پدر به شوخ طبعی آنان را «طاعون» و « وبا» می خواند پنهان نگاهداشته شد و به همین دلیل آنان در مراسم خاکسپاری پدر حضور نداشتند.
طی ۴۰ سال، کاترین کامو در سایه و دور از هیاهو پاسداری و مدیریت یادگارهای ادبی پدر، از جمله حق امتیاز انتشار آثار او را به عهده داشته. می گوید: « شاید در این دوران انزوای اجباری، فرصت تأمل در واقعیت ها، و هر آنچه اهمیت دارد را بیابیم و به وجوه انسانی خویش برگردیم. وقتی در ۱۹۴۶، پدرم این قصه را به قلم کشید، معیارهای ثروت با موازین امروزی تفاوت داشتند. امروز آدم ها به دنبال پول هستند و آدمیت به کالایی برای خرید و فروش تبدیل شده. همه ما از شاخه ای به شاخه دیگر می پریم. همه خود را آگاه و محق می دانیم. منکر هر شبهه ای هستیم و از یاد برده ایم که هدف زندگی چیست.»
انتشارات پنگوئن که ناشر آثار آلبر کامو در بریتانیاست از افزایش فروش «طاعون» پس ازهمه گیری و قرنطینه کووید-۱۹ گزارش داده است. فروش این کتاب از چند صد جلد در ماه به حدود هزار افزایش یافته. در فوریه سال گذشته ۲۲۶ نسخه طاعون در انگلستان به فروش رسیده بود. تا هفته سوم مارچ امسال فروش طاعون ۲۱۵۶ نسخه بود.
«طاعون» در یک روز بهاری آغاز می شود، هنگامی که دکتر برنار ریو، پزشکی در شهر اوران در الجزایر موشی مرده در درگاه خانه خود می یابد. به ناگهان موش های دیگری، بی جان و زنده در همه جا می بیند. با فزونی گرفتن تعداد شهروندانی که به دلیل ابتلا به طاعون جان باخته اند، حکومت فرمانی صادر می کند تا همه مردم در خانه هایشان بمانند.
کامو از مجرای شخصیت های قصه خود به بررسی واکنش آدم ها به درد و مرگ – به عنوان فرد و نیز به عنوان جزیی از یک جمع می پردازد. هیچکس، چه در حیطه انزوا و یا همگنی اجتماعی، به این تجربه بی تفاوت نیست.
طاعون که زمان وقوع آن در ۱۹۴۰ است، به طور غیر مستقیم با الهام از همه گیری وبا در ۱۸۴۹، پس از استعمار الجزایر توسط فرانسه نگاشته شده.
آلبر کامو خود گفته بود که این قصه را می توان از چشم اندازهای گوناگون خواند. یکی از آنها، تمثیلی از مقاومت فرانسه در برابر طاعون نازیسم و اشغال فرانسه توسط آلمانی ها در جریان جنگ دوم جهانی است. در بخشی می نویسد:
«ساکنان شهر که سرانجام آزاد شده بودند، هرگز دوران دشوار رویارویی با پوچی هستی خویش و ناپایداری شرایط انسانی را از یاد نخواهند برد. آنچه در مورد تمامی پلیدی های جهان واقعیت دارد، با واقعیت طاعون یکسان است. هر طاعونی آدم ها را به جهشی فراتر از توان خودشان وا می دارد.»
کاترین کامو معتقد است که پیام کلی «طاعون» مسؤولیت آدم ها در زمینه کنش هایشان است. « امروز ما مسؤول ویروس کرونا نیستیم، اما مسؤول چگونگی واکنش به آن هستیم.»
« پدرم کوشش می کرد زبان آنهایی باشد که توان گفتن نداشتند. او همواره – حتی به صورت جسمانی – دروغ گویی را به چالش می کشید. باور او این بود که یک نویسنده نمی تواند دروغ بگوید. تحسین آمیز است که نسلی نو کامو را کشف کرده است. امیدوارم در سکوت انزوا، کلام او پژواک بیابد.»