نامه ۱
امیر نظام امور ایران را بدست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اوّل ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخصی چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.
شنبه شب ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ قمری
نامه ۲
جناب امیر نظام
چون صدارت عظما و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست عسکر است فرستادیم، به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم.
تاریخ ابلاغ ۱۸ محرم سنه ۱۲۶۸
به خدا قسم اگر کسی چه در حضور من و چه در پیش اشخاص دیگر یک کلمه بی احترامی در باره شما بکند، پدرسوخته ام اگر او را جلوی توپ نگذارم
نامه ۳
جناب امیر نظام
به خدا قسم، به خدا قسم هر چه می نویسم حقیقت است و فوق العاده شما را دوست میدارم. خدا مرا بکشد اگر بخواهم تا زنده ام از شما دست بردارم یا اینکه بخواهم سر سوزنی از عزت شما کم کنم. طوری نسبت به شما رفتار خواهم کرد که حتی یک نفر هم از موضوع اطلاع پیدا نکند. به نظر می آمد که زیادی کار شما را خسته کرده بود، حالا دو سه قسمت کارها را بر عهده خود گرفته ام. تمام فرامین نظامی و کشوری که سابقاً به مُهر و امضای شما صادر می شد از این به بعد هم به مُهر شما خواهد بود تنها فرقی که کرده این است ببینند من شخصاً به امور غیر نظام رسیدگی می کنم. در کارهای نظام ابداً دخالتی نخواهم کرد مگر چیزی که شما مصلحت بدانید. مبادا خیال کنید اجازه دهم کسی عریضه بیخودی بنویسد و یا در باره هیچ کس حقوق و مستمری برقرار کنم یا مثل شاه مبرور پولی به هدر برود. حاشا یک شاهی بیش تر از آنچه مقرر داشته اید به هیچ کس بدهم یا اینکه هیچ کس بخواهد حرفی بزند.
۲۰ محرم ۱۲۶۸
نامه ۴
جناب امیر نظام به خدا قسم امروز خیلی شرمنده بودم که شما را ببینم. با من چه کنم. به خدا ای کاش پادشاه نبودم و قدرت نداشتم که چنین کاری بکنم. به خدا قسم حالا که مشغول نوشتن این کاغذ هستم گریه می کنم. به خدا، قلب من آرزوی شما را می کند. اگر باور می کنید و بی انصاف نیستید من شما را دوست می دارم. بیگلر بیگی آمد و از او این طور فهمیدم که شما بیم دارید که این اوضاع به کجا خواهد انجامید. چه کسی می تواند یک لحظه حرفی علیه شما بزند؟ به خدا قسم اگر کسی چه در حضور من و چه در پیش اشخاص دیگر یک کلمه بی احترامی در باره شما بکند، پدرسوخته ام اگر او را جلوی توپ نگذارم. به حق خدا نیتی جز این ندارم که من و شما یکی باشیم و با هم به کارها برسیم. به سر خودم اگر شما غمگین باشید به خدا نمی توانم تحمل غمگینی شما را بکنم. تا وقتی شما هستید و من زنده ام از شما دست بر نخواهم داشت. آجودان باشی وزیر جنگ خواهد شد و تمام کسانی که شما آن ها را گماشته اید در مقام شان باقی خواهند بود. حتی به قدرت شان نیز افزوده خواهد گشت. وزیر نظام به حکومت عراق خواهد رفت، چراغ علی خان در اصفهان می ماند. دیگران همچنان باقی خواهند ماند. می بینید تغییری داده نشده است. به خدا قسم می خورم امور نظام را به عهده شما واگذار کردم که با جدیت به آنها رسیدگی کنید. اگر نکنید خدا و پیغمبر خدا جزای شما را بدهد. برای ابراز لطف خود، شمشیری مکلل به الماس گرانبها با حمایلی که به گردن خود می بندم برای شما می فرستم. برای خاطر خدا آن ها را قبول کنید و فردا بیایید و مرا ببینید. بنا بر دستورها و اوامر شما جیره و حقوق هنگ ها باید پرداخت شود. از اول نوشتم در امر نظام به هیچ نحوی مداخله نخواهم کرد. عایدات دولتی نیز کم ترین تغییری از میزانی که مقررات آن را خود شما تعیین نموده اید نخواهد کرد.
۲۱ محرم سنه ۱۲۶۸
دستخط ۵
فرمان ناصرالدین شاه برای اعدام امیرکبیر
چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابر مدّت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار، مأمور است که به فین کاشان رفته میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.
از کتاب «امیرکبیر و ایران» نوشته دکتر فریدون آدمیت