من هشت سال پس از ۱۹۶۲، سال استقلال الجزایر زاده شدم. من جنگ را تجربه نکردم، اما از طریق پدر و مادرم، دوستان آن ها و مباحثاتشان، و از مجرای آنچه دولت به ما می گفت: در مدرسه، تلویزیون، یادبودهای ملی، و سخنرانیها و خطابههای رسمی؛ جنگ همیشه در ذهنم تصویری جاری داشت. همچون بسیاری از همسالانم، صحبت و روایت جنگ برای ما به حد اشباع و وازدگی رسیده بود.
در سالیان کودکی یک سرگرمی ما، تمسخر جنگجویان سالهای انقلاب و تقلید مبالغههای آنان پیرامون شهامتهای قهرمانانه گذشته برای کسب امتیاز در زمان حال بود. حتی در همان سالیان دبستان میتوانستیم دروغهای آنان را تشخیص دهیم. این حس آگاهی به واسطه آن چه پدر و مادر در خصوص «مجاهدین» قلابی – به اصطلاح رزمندگان پیشین – برای ما گفته بودند تقویت شده بود. رزمندگانی که به گونه ای روزافزون مدعی حقوق خود می شدند و نیز بیعدالتیهایی که متعاقب این احقاق حقوق بر دیگران تحمیل میگردید: امتیاز برخورداری از مسکن، شغل، معافیتهای مالیاتی، تأمینهای گوناگون اجتماعی، و از این قبیل.
بار این گناه را به اجبار بر شانهام حمل میکردم که چرا زودتر زاده نشده و در جنگ شرکت نکرده بودم. مدیون به همه آنهایی که با فرانسه جنگیده بودند، به من امر میشد که به این بزرگتر ها احترام بگذارم. بدین ترتیب من به نسلی تعلق دارم که خاطره جنگ الجزایر و ۱/۵ میلیون شهید، برای او طبق آنچه در کتابهای درسیمان آمده بود، همواره زیر پوششی از سوء ظن و ناباوری قرار دارد. ما با این باور بزرگ شدیم که این داستان دیگر جنبهای حماسی نداشت و فقط به سودجویی مربوط میشد.
امروز فرانسه امانوئل ماکرون – رییس جمهوری که او نیز همچون من – هیچ تجربه ای از جنگ ندارد، رخدادی مهم را به رسمیت شناخته است: شکنجه و اعدام موریس آودان، کمونیست فرانسوی جوانی توسط ارتش فرانسه در نبرد الجزیره در ۱۹۵۷.
ماکرون طی مبارزات انتخاباتی سال گذشته هنگام دیدار از الجزایر استعمار فرانسه را «جنایتی علیه بشریت» خوانده بود. بیانیه او نامنتظر و در عین حال دراماتیک بود. من در آن زمان در فرانسه بودم و به طور مکرر از من جویا میشدند پیرامون این بیانیه که ظاهراً معجزه سیاسی ماکرون را به عنوان مردی خودساخته – دست کم میان رأیدهندگان محافظه کار – در معرض آسیب قرار داده بود اظهار نظر کنم.
برای دولت فرانسه به رسمیت شناختن جنایات استعمار، به نوعی مقابله با آنهایی است که میخواهند گذشته را مثل یک کوکتل مولوتوف به حال پرتاب کنند.
کلامی صادقانه برای من دشوار بود. می خواستم شهامت ماکرون را تحسین کنم، اما نمیخواستم گرفتار دام ایفای نقش استعمارزدودهای به استقلالرسیده شوم که فقط خاطرات دوران استعمار را مرور می کند و ملتمسانه خواستار پوزش میشود. میخواستم هم به گذشتهام ادای احترام کنم و هم از آن رها شوم. و اکنون در حال ابراز نظر پیرامون بیانیه رییس جمهور فرانسه هستم که «از جانب جمهوری فرانسه تایید می کند موریس آودان توسط نظامیانی که وی را در خانهاش دستگیر نمودند شکنجه و سپس اعدام شده، یا زیر شکنجه جان داده است.» آودان ریاضیدان جوانی بود که در راه استقلال الجزایر جان داد و بر خلاف تلاشها و فشار خانواده و مورخین، چندین دهه به فراموشی سپرده شد.
شناسایی رسمی قتل این مرد توسط دولت فرانسه حرکتی دلیرانه و تأثیر گذار مینماید چرا که میتواند راهگشای بازبینی دورهای از تاریخ شود که جمعی آن را انکار و گروهی دیگر آن را تجلیل کردهاند. از سویی من دائماً از خود میپرسم که این بیانیه برای من، الجزایریای که پس از جنگ زاده شده چه سودی به همراه میآورد؟
توجه و تعهدات من به الجزایر امروز معطوف آزادیهای فردی، رژیمی ناتوان از تغییر، و گسترش اسلامیسم است. قتل موریس آودان به سالهایی دور، پیش از جنگ داخلی دهه ۱۹۹۰ الجزایر، شکنجه ها، ناپدید شدن آدم ها، قتلعامها، و ۱۵۰۰۰۰کشته آن مربوط می شود. تأیید ماکرون حتی می تواند با تحکیم گریزگاهی آسان برای کوتاهیها و شکستهای ما ، مبارزه امروز مرا به مخاطره بیاندازد. ممکن است که حکومت الجزایر بار دیگر به جای بهره بردن از این بیانیه برای گفت و شنود در باره خاطره الجزایر، به فکر تثبیت مشروعیت خود و در نتیجه مقصر دانستن استعمار برای تمامی گرفتاری های الجزایر باشد.
واکنش دولت الجزایر بسیار نیم بند بود: وزارت امور جانبازان جنگ اعلام داشت « شناسایی قتل موریس آودان گامی به جلو شمرده می شود». چه پاسخ پر شوری! زمانی کوتاه پس از این بیانیه، وزیر وزارتخانه مزبور اعلام کرد که دولت اقدام به گرد آوری و آمارگیری از کلیه جنایات دوران استعمار از ۱۸۳۰ تا ۱۹۶۲ خواهد کرد. بله، زخم های زیادی وجود دارد، اما آن که مصدوم و قربانی این زخم ها بوده، خود به آن ها دامن می زند.
بدین ترتیب شناسایی این گذشته استعماری، این تعهد استعماری زیان آور نیست؟ تردید دارم که آیا باید تا این حد پیش بروم.
به نظر می رسد این اقدام ماکرون، به ویژه از چشم اندازهای درونی فرانسه ضروری می نماید. جنگ برای گروه های خاصی از جامعه که از مستعمرات پیشین فرانسه هستند بهانه ای شده تا به دور خود حصار بکشند. تندروهای این جوامع موضع انزوا خواهانه ومقاومت و نفی تلفیق و ترکیب در جامعه فرانسه را با توسل به این گذشته توجیه می کنند. رنج حومه های فقیر نشین فرانسه، رنج خاطره نیز هست.
بر این اساس برای دولت فرانسه به رسمیت شناختن جنایات استعمار، به نوعی مقابله با آنهایی است که می خواهند گذشته را مثل یک کوکتل مولوتوف به حال پرتاب کنند.
اما من، ما؟ واکنش ما چه باید باشد وقتی استعمار گر پیشین به پوزش خواهی از مردم رها شده از استعمار می پردازد؟
برای بخشی از مردم الجزایر، اقدام ماکرون یک حیله انگاشته می شود: یک رهبر فرانسه شکنجه و قتل یک شهروند فرانسه توسط نظامیان فرانسوی را تایید می کند. گروهی می گویند در کل این ماجرا هیچ الجزایری ای وجود ندارد. بزرگ ترین حزب اسلامیست الجزایر حتی بیانیه ماکرون را ریشخند به مردم الجزایر خواند.
اما این نکوهش نمودار برداشتی ساده پندارنه از تاریخ است که مرا سخت می آزارد چرا که «ملیت» و «مذهب» را بر «آرمان» برتر می داند. برای شخص من، موریس آودان به خاطر فداکاریش، چه فرانسوی، چه غیر، یک قهرمان است. بازنگری به تاریخ الجزایر بر مبنای اصل و نسب به بی عدالتی دیگری می انجامد.
حزب اسلامیست اصلی الجزایر از آودان به عنوان یک قهرمان تجلیل کرده است. رهبر حزب گفته است « …اگر چه نامش موریس، ولی قهرمان است». اما سلفی ها و اسلامیست هایی که هیچ تعهد سیاسی مستقلی ندارند، بر این نکته پافشاری می کنند که آودان یک کمونیست و یک ملحد بوده. برای آنان جنگ استقلال الجزایر جنگی مذهبی بوده است، جهادی که مسلمین در یک سوی و مسیحیان یا استعمارگران کافر در سوی مقابل قرار داشته اند.
گروهی نیز مدعی اند که اقدام ماکرون کافی نیست و باید آن را فقط یک نقطه آغاز خواند. من فکر می کنم اقدام ماکرون بیانگر نکته ای فراتر از این برداشت است. امانوئل ماکرون رییس جمهور فرانسه است، نه الجزایر، و امیدواری او آن است که سازش در خصوص تضاد و مناقشه این دوره از تاریخ را با شخصیتی آغاز نماید که کم و بیش همه (از جمله الجزایری ها – به استثنای تندروها – در مورد آن اجماع دارند). با این حال بعضی ها این مسؤولیت پذیری ماکرون را فرصتی برای تاکید و ترویج روایتی هویت زده و مذهبی از تاریخ الجزایر می دانند.
آودان سرانجام به عنوان یک قربانی شکنجه، و قتل او به عنوان یک جنایت شناسایی شده است. اما اگر استعمارگران نیازمند خروجی شرافتمندانه از گذشته استعماری خویش هستند، استعمار زدوده ها نیز باید از پس گذشته خارج شوند و صادقانه مسؤولیت زمان حال را بپذیرند.
کامل داوود نویسنده و روزنامه نگار الجزایری، مؤلف « گزیده مقالات ۲۰۱۶-۲۰۱۰» ونیز نویسنده داستان بلند «بازجویی مرسو» (پرونده مرسو) است. این مقاله از نسخه انگلیسی ترجمه شده از فرانسه توسط الیزابت زرکوفسکی – نیویورک تایمز- به فارسی برگردانده شده.