با تحقیقات بیشتر در خصوص پسرعموهای کپی خود – ابزار آنها، هوشیاری اجتماعی، توانایی های ارتباطی، رفتارهای پیچیده گروهی، و فرهنگ آنها، در می یابیم که بخش عمده از مجموعه ای که توضیح دهنده تکامل انسان است به زمان هایی دور تر از همجواری نیاکان آدم – شمپانزه، یعنی وجوه مشترک با گوریل ها – ۱۰ میلیون سال پیش، و اورانگ اوتان – ۱۵ میلیون سال پیش می رسد.
اشاره: واژه کپی kapi یک واژه فارسی میانه است که به طور کلی به خانواده انسان واران اطلاق می شود. معادل انگلیسی آن Ape است. نام علمی کپی هومونوئید است. در بیشتر کتاب ها و مقالات فارسی واژه میمون در برگردان ape استفاده شده .
طی دو دهه گذشته کتاب های بسیاری (به زبان های غیر فارسی) در باره تکامل شش میلیون ساله انسان و نقاط مشترک آن با اجداد انسان واره دیگر – کَپی ها نگاشته شده. در این کتاب ها نقطه آغاز کپی های بزرگ یکسان است. پژوهش های مربوط به تکامل معمولا پس از این نقطه آغاز به پیدایش سرده “انسان – Homo ” در دو میلیون سال پیش در آفریقا و ابزار سنگی آن “الدوایی” می رسند. پس از آن بررسی دو پا یان، بزرگ شدن مغز، گسترش تاریخ زیست (عمدتا در دوران خردسالی) و سپس پراکندگی در برّ قدیم (آسیا، آفریقا، و اروپا) مطرح می شود. این تحقیقات تعدد گونه های مختلف “انسان – انسان کارورز، انسان راست قامت، و انسان هایدلبرگی و چگونگی تکامل ژنتیکی آنها را بررسی می کنند و درک رابطه میان تازه ترین کشفیات در “گونه” های این موجودات را میسر می سازند. از جمله این یافته های تازه “انسان وار نالدی- Naledi است که در ۲۰۱۳ کشف گردید و در سپتامبر سال گذشته -۲۰۱۵، به جهانیان اعلام شد. در سرتاسر این تحقیقات “انسان خردمند” به عنوان تنها بازمانده گونه انسان وارها شناسایی شده و معمولا نتیجه گیری می شود که بقیه یا منقرض شده و یا رو به انقراض هستند.
با تحقیقات بیشتر در خصوص پسرعموهای کپی خود – ابزار آنها، هوشیاری اجتماعی، توانایی های ارتباطی، رفتارهای پیچیده گروهی، و فرهنگ آنها، در می یابیم که بخش عمده از مجموعه ای که توضیح دهنده تکامل انسان است به زمان هایی دور تر از همجواری نیاکان آدم – شمپانزه، یعنی وجوه مشترک با گوریل ها – ۱۰ میلیون سال پیش، و اورانگ اوتان – ۱۵ میلیون سال پیش می رسد. اگرچه اندازه مغز شمپانزه یک سوم اندازه مغز آدم است، اما همین اندازه سه برابر بزرگ تر از مغز پستانداران هم هیکل آن است. به عبارت دیگر روند تکامل میلیون ها سال پیش تر از پیدایش “آدم” آغاز شده بود.
دیوید بیگان استاد دیرینه شناسی در دانشگاه تورنتو و یکی از صاحب نظران راستین تکامل کپی ها در کتاب تازه خود “سیاره راستین کپی ها – روایتی تازه از اصل آدمی ” می نویسد که برای دستیابی به پیدایش آدم باید دست کم به سی میلیون سال پیش و به منطقه “فایوم” که اکنون در بیابان های شمالی مصر قرار دارد، اما در آن زمان در مرکز جنگلی شبه استوایی و سرسبز واقع بود بازگردیم. فایوم زیست گاه مجموعه ای حیرت انگیز از جانورانی بود که برخی برای ما آشنا و گروهی بسیار غریب می آیند: فیل هایی به اندازه گاو، و تمساح ها، لاک پشت ها، و نهنگ هایی که همه دست و پا داشتند. در لابه لای شاخساران درخت های این منطقه جانورانی که “میمون مصری- Aegyptopithecus ” خوانده می شدند و چیزی میان میمون و لمور بودند وجود داشتند که میوه های رسیده را تشخیص داده، آن ها را می چیدند، پوست میوه را می کندند و می خوردند. باز مانده های پراکنده فسیلی از این موجودات نشان می دهد که شباهتی میان آن ها و بوزینه های برّ قدیم وجود دارد و تلاقی تکاملی ملکول های ژنتیکی آن ها به سی و هشت میلیون سال پیش باز می گردد.
پروفسور بیگان معتقد است که این نقطه آغاز کاملا متناسب با یافته های تکاملی است. اگر چه میمون ها باهوش هستند و دارای قابلیت انطباق می باشند، اما کپی ها – دست کم آنهایی که هنوز در زمان ما حیات دارند – جانورانی به مراتب با هوش تر هستند. کپی ها عمر بیشتری دارند. جوامع آنها پیچیده تر است. مغزشان بزرگ تر است. شباهت آنها به آدم انکار ناپذیر است. طرح اندام آنان همسان آدم است: پشت صاف، دست ها و پاهای بلند که در اصل تکامل حرکات آویزشی آنها از درخت ها شمرده می شود. برخلاف میمون ها که فصل خاصی برای تولید مثل دارند، کپی های ماده همسان آدم دارای عادت ماهانه هستند. رفتار و کارکرد آنها در استفاده از ابزار – برای مثال ساخت مسکن نیز اگرچه به شکل دقیق همسان انسان ها نیست، اما شباهت های اصولی فراوانی به نحوه کاربرد ابزار توسط آدمیان دارد. ما در حقیقت تنها گونه ای از کپی ها هستیم که سیستم حرکتی امان به جای آویزان شدن و تاب خوردن با چهار دست و پا از شاخه های درختان، تنها بر دو پا استوار است.
فایوم در ۳۳ میلیون سال پیش نقطه آغاز و اتیوپی در ۴/۴ میلیون سال پیش نقطه پایان این برهه از فرضیه پروفسور بیگان هستند و به گسترش “آردیپیتکوس” ها که درست پیش از “آسترالوپیتسین” ها – نزدیک ترین انسان وارهای قبل از تکامل آدم می زیستند می رسند. آقای بیگان معتقد است که برای مکاشفه آنچه در فاصله این سالیان میان دو نقطه در آفریقا رخ داد باید به جستجو در اروپا پرداخت که بخش عمده تکامل در آنجا صورت گرفت.
فرضیه پروفسور بیگان از دیدگاه بسیاری صاحبنظران گونه ای ارتداد از دانش پذیرفته شده در خصوص تکامل انسان است. قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شاهد گزارش های تاریخی و پژوهش هایی کم و بیش نژاد پرستانه بود که اروپا را محور تمام فرضیه های تکاملی قرار می داد. همه ما به تدریج پذیرفتیم که نیاکان انسان امروزی “آفریقایی” بوده اند. مگر نه آن که چارلز داروین در کتاب “خاستگاه انسان” (۱۸۷۱) به درستی آورده بود که “احتمال پیدایش تکاملی نیاکان ما در قاره آفریقا بیش از هر نقطه دیگر است؟” پاسخ مثبت است. می دانیم که همه ما به عنوان “هومو ساپین – Homo sapien” ها (انسان خردمند) و گروه اندکی از “نئاندرتال” ها بیش از هفتاد هزارسال پیش از آفریقا به نقاط دیگر پراکنده شدیم. اما این انسان واران آفریقایی از کجا آمده بودند؟ پروفسور بیگان می گوید این کَپی ها با مغزهای نسبتا بزرگ تر و عمر پیچیده تر و طولانی تر که به تدریج از مشخصه های آدم گونه برخوردار شدند از اروپا ریشه گرفته بودند. به عبارتی اگر آفریقا را گهواره تکامل آدم بدانیم، اروپا را باید زادگاه آن بخوانیم.
البته واژه “اروپا” در محدوده این مقوله تکاملی به بخش شمالی دوره زمین شناسی میوسن – Miocene که حوالی ۲۳ تا ۵ میلیون سال پیش وجود داشت اطلاق می شود. این همان دوره ای است که تحولات زمین به پیدایش رشته کوه های آلپ، پیرنه، و زاگروس انجامید. هر گاه نام آفریقا در ارتباط با اروپا به کار برده می شود، نمی توان مشکلات و پیچیدگی های تاریخی میان این دو را نادیده گرفت. وقتی که مبحث تکامل بر روند “مهاجرت” و “جا به جایی” شمول می یابد، به طور طبیعی آنچه بحران “پناهدگان” و جا به جایی آنها از سوریه و آفریقای شمالی و هجوم به اروپا شمرده می شود تداعی می گردد. اما این تشابه کاملا نادرست و گمراه کننده است. در مبحث تکامل، از زمان در چهارچوب میلیون ها سال و باز یافته های فسیلی اندکی از دوره زمین شناسی “میوسن” سخن می گوییم.
پیش از آن که اروپا به صورت عرصه اصلی در آید، کپی ها شانزده میلیون سال در آفریقا ماندند و مجموعه ای شگفت انگیز از چگونگی همسازی با محیط زیست خود و تکامل “شخصیت” های گوناگون به دست دادند. واژه شخصیت را در این جا به عنوان ویژه گی هایی که اندک اندک در مقاطع طولانی شکل گرفتند به کار می بریم. برای مثال باقیمانده یک شاخه که از ۲۶ میلیون سال پیش در کنیا به دست آمده، فقط شامل آرواره پایینی می شود. استخوان های آرواره و دندان ها به دلیل ماندگاری طولانی مدت، چگونگی پستی و بلندی های فک، نوع دندان های آسیا و پیش و نیش، رفتار خوردنی این جانوران، نوع تغذیه و در نهایت وجوه مشترک با مراحل بعدی تکامل را نشان می دهند.
دیرینه شناسانی که کار آنها مکاشفه مراحل تکامل است همواره با چالش های عظیم رو به رو بوده اند. تشخیص مراحل تکامل از طریق کشف چند استخوان و دندان، این که انسان واران در چه مقطعی به حالت ایستاده در آمدند – آن هم با میلیون ها سال فاصله، کاری بس دشوار است. توجه به همین نکته محوری، تغییرات و تجدید نظرهای متداول این دانشمندان را توجیه می کند. برای مثال یکی از نخستین فسیل های آفریقایی (۱۹۳۳) که به ۱۹ میلیون سال پیش تعلق داشت “پروکونسول – Proconsul “نام گذاری شده بود. متاسفانه این نام مبنای علمی نداشت و برگرفته از نام شمپانزه بازیگری بود که در آن روزها محبوبیت یافته بود. برخی از نمونه های بعدی پروکونسول، اکمبو – Ekembo خوانده شدند. از تمام باقیمانده های اکمبو می توان دریافت که رفتار آن مشابه رفتار میمون بوده – با این تفاوت که دم نداشته. این نبود دم، نشان دهنده آن است که اکمبو از تبار کپی ها – انسان واران بوده. پروفسور بیگان فرضیه جالبی دارد – که صرفا مبتنی بر گمانه زنی- مدعی می شود که رابطه ای میان از بین رفتن دم و شروع زبان مکالمه وجود دارد.
کشف کَپی جدید آفروپیتیکوس – Afropithecus از ۵/۱۷ میلیون سال پیش به نظر بیگان دوران طلایی کپی ها شمرده می شود. از کشف آرواره یک آفروپیتیکوس خردسال پیدایش زمان نخستین دندان آسیا برآورد شده است. این مکاشفه از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا از طریق آن می توان ویژه گی های دیگر یعنی طول عمر، زمان و سن قاعده گی، سن و طول عمر فرزندان، و اندازه مغز را مورد شناسایی قرار داد. گرچه گمان برده می شود که زمان تکامل دندان آسیا در پروکونسول با آنچه به عنوان میمون های امروزی می شناسیم یکسان بوده، اما تکامل دندان آسیا در آفروپیتیکوس در مقطعی میان میمون و کپی اتفاق افتاده. این به معنای مغزی بزرگ تر و طولانی تر شدن دوران وابستگی نوزادها و فراگیری آنها می باشد.
نو آوری های زیست کپی ها همراه با تغییرات در مواد خوراکی آنها احتمالا نقش عمده ای در پراکندگی آنان از آفریقا به اورآسیا (اروپا و آسیای یکپارچه) داشته است. این مهاجرت درست پس از پیدایش آفروپیتیکوس اتفاق افتاده است. مسیر این جا به جایی از آفریقای شرقی و عربستان سعودی بوده است. در اوایل دوره میوسن دریای تتیس که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس هند امتداد داشت دچار شکاف می شود و در نتیجه پل های زمینی جا به جایی کپی ها و نیز انبوهی از پستانداران را از آفریقا به سمت شمال ممکن می سازند.
ملاحظه شده است که پس از ۱۳ میلیون سال پیش، یافته های فسیلی در آفریقا بسیار کمیاب می شوند، در حالی که در اروپا و آسیا این میزان رو به فزونی می گذارد. این بازمانده های فسیلی نه تنها از شمار بیشتری برخوردارند، بلکه نمایان گر تکامل گونه های تازه ای هستند که ناشی از جا به جایی و تبادل ژنتیکی میان آفریقا، اروپا و آسیا می باشند. فشارهای محیطی که ناشی از تغییرات متعدد در توپوگرافی دره ها، بلندی ها، و خطوط ساحلی هستند نیز در این ترکیب تازه تاثیر فراوان داشتند. در واقع حوالی ۱۲ میلیون سال پیش تغییری بنیادی در تکامل کپی ها رخ داد که منجر به پیدایش دو شاخه عمده گردید: کپی های آسیایی که نیاکان اورانگ اوتان های امروزی هستند، و شاخه آفریقایی که در زمان این پیدایش در اروپا قرار داشتند، و نه در آفریقا.
در شرایطی که کپی های آسیایی به سمت اورانگ اوتان و آنچه امروز نسلی کاملا منقرض شده از “غول میمون” تکامل می یافتند – نسلی که دندان آسیای بزرگ و استخوان بندی بزرگ آن احتمالا در برخی موزه ها به جای استخوان خرس نشانه گذاری شده؛ کپی های اروپایی در خط دیگری که “کپی جنگل بلوط” یا Dryopithecus خوانده می شوند تکامل یافتند. فسیل این شاخه به صورت باقیمانده های پراکنده نخستین بار در ۱۸۵۶، درست سه سال پیش از انتشار ” خاستگاه گونه های زنده” در دامنه کوه های پیرنه کشف شد. دیرینه شناس و باستان شناس گرانقدر فرانسوی ادووارد لارته این باقیمانده ها را به بوزینه گونه ای مرتبط دانست که اکنون می دانیم حدود ۵/۱۲ میلیون سال پیش می زیسته است.
داروین از این اکتشاف آگاه بود و در نوشته بسیار مشهور خود در باره ریشه های آفریقایی بشر در “خاستگاه انسان” از کپی جنگل بلوط یا Dryopithecus ذکر کرده و امکان مهاجرت آنان از اروپا به آفریقا را مطرح می کند. تکه پاره های پراکنده فسیل این انسان وار و اندازه های بزرگ آنها توضیح می دهد که دریپیتیکوس ترکیبی از اورانگ اوتان – به دلیل مهارت های جابجایی از درختان، شمپانزه – به دلیل موادی خوراکی ای که مصرف می کرده، و گوریل – به واسطه آناتومی صورت بوده است. این جانور انسان تبار یکی دیگر از تجربیات حیرت انگیز طبیعت بوده است.
از این کپی است که نسل های گونه گونی از ریشه آفریقایی در اروپا تکامل می یابند. ده میلیون سال پیش هیسپانوپیتکوس Hispanopithecus بر شاخه های درختان منطقه ای جنگلی که امروزه اسپانیا است می زیسته. فسیل های استخوانی به دست آمده از این کپی آن را مشابه کپی های امروزی نشان می دهد، در حالی که جمجمه آن شبیه ساختار بینی و پیشانی کپی های آفریقایی بوده. در همان ایام شاخه دیگری- روداپیتکوسRudapithecus در منطقه مجارستان امروزی زندگی می کرده. فسیل های اندام، انگشتان، و گوش میانی این کپی نشان داده اند که از عناصر تعادل و توازن که ضرورت جا به جایی و آویزش بر روی درختان است برخوردار بوده. بازمانده دیگر روداپیتکوس، که دیرینه شناسان به آن نام “گابی” داده اند، در زمره نخستین کپی هایی است که جمجمه و اندازه مغز آن شباهت فراوان به شمپانزه داشته و نمایان گر آن است که تکامل مغزی در دوره زمین شناسی میوسن اروپا رخ داده.
بنا به فرضیه پروفسور بیگان بازمانده های هیسپانوپیتکوس و روداپیتکوس حوالی نه میلیون سال پیش به آفریقا بازگشتند و زیربنای تکامل نسل امروزی کپی ها یعنی هوموسپین ها شدند. چرا این کپی ها از اروپا به آفریقا مهاجرت کردند؟ به این دلیل که اروپا به طور فزاینده سرد تر می شد و دیگر از شرایط جوی مناسب برای میمون ها برخوردار نبود. به این دلیل عمده، راهی مناطق جنوبی گردیدند.
آنچه در فرضیه پروفسور بیگان اهمیت عمده و محوری دارد آن است که آفریقا در فاصله ۵/۱۲ تا ۵/۹ میلیون سال پیش کم و بیش خالی از هر گونه کپی است. یافته های فسیلی از این دوره در آفریقا به راستی بسیار ناچیز و پراکنده است. این پراکندگی و کمیابی خلاء تکاملی عمیقی میان کپی های ادوار دیرینه قبلی و دوران هفت میلیون سال پیش که دوره پیدایش کپی های جنوبی ؛ نیاکان انسان هوشمند است ایجاد نموده. آقای بیگان این نکته هنوز کنجکاوی آفرین را نیز نادیده نمی گیرد که چرا آدم ها از گوریل ها و شمپانزه ها که به نیاکان اولیه آن شباهت فراوان داشتند، اینچنین متفاوت از گوریل و شمپانزه تکامل یافتند. در طبقه بندی هوموسپین ها نسل آدم با بقیه این گروه به ویژه هومونئاندرتال ها که حوالی سی هزار سال پیش به طور کامل معدوم شدند و مغزی درست به اندازه مغز ما داشتند تفاوت دارد.
شاید این تفاوت به تحول تکاملی عمده ای که ۱۰۰,۰۰۰ سال پیش در یک شاخه از کپی ها ی آفریقا اتفاق افتاد بی ارتباط نباشد و آن پیدایش زبان است. این تکامل صرفا پدیدار شدن گونه پیچیده ای از ارتباط از طریق حرکات و صدا هایی که همه میمون ها از آنها استفاده می کنند نبود. این تحول به نئاندرتال ها رسید. زبان، هوموسپیان ها را به ابزاری برای نوعی تازه از تفکر مجهز ساخت که به آنها بر سایر موجوداتی که هفتاد هزار سال پیش در آفریقا پراکنده شده بودند برتری می داد. کاربرد زبان پویش تازه ای در یک تحول فرهنگی بود. هوموسپین ها – که تنها کپی قادر به کاربرد زبان هستند، در مقطع بسیار متاخری از دوران تکامل موفق به خلق آثار برجسته هنری و علمی شده و توانسته اند از همین مجرا کمک فراوانی به طبیعت بازگردانند.
این دوره متاخر، تاریخ تمدن آدمی است.