هشتاد سال از زمانی که اورسن ولز توان هراس انگیز اخبار جعلی و دروغین را آشکار ساخت گذشته است. در سی ام اکتبر ۱۹۳۸ اورسن ولز برداشت از داستان معروف «جنگ دنیاها» اثر اچ. جی. ولز را در قالب یک برنامه رادیویی برای نخستین بار پخش کرد. «جنگ دنیاها» بازگویی حمله مریخی ها به زمین از مجرای گزارش های خبری بود. بسیاری از روزنامه های آن زمان مدعی شدند که برنامه رادیویی اورسن ولز انگیزه تشنج عمومی و گریز شنوندگان از خانه و محله شده است.
پافشاری لجوجانه در تثبیت این ادعا خطاست. باور وحشت «جنگ دنیاها» نه تنها از چگونگی توان انگیزشی رسانه ها و نحوه عمل «اخبار جعلی» برداشتی نادرست به دست می دهد، بلکه مانع درک این مسأله در زمان حاضر و رویارویی ما با این مشکل می شود.
طی دهه گذشته پژوهش های آکادمیک در خصوص این برنامه رادیویی به این نتیجه گیری کلی انجامیده است که رسانه های چاپی آن زمان در میزان تأثیرات کار اورسن ولز اغراق می کردند. فقط تعداد محدودی از شنوندگان رادیو،
پرداخت نمایشی اورسن ولز را به عنوان خبر واقعی باور نمودند و تعدادی به مراتب کم تر از محتوای این برنامه دچار هراس شدند. شاید پرسش مناسب تر آن باشد که پس چرا «جنگ دنیاها» عده ای را به وحشت انداخت و دیگران هیچ هراسی از آن به دل راه ندادند.
در ۱۹۳۸ پاسخ به این پرسش بسیار واضح بود. در آن روزها رادیو می توانست ایده ای را به ذهن مردم تزریق کرده و آنان را به باور هر چیزی – حتی پدیده ای تخیلی همچون هجوم موجودات فرا زمینی متقاعد سازد. اما تحقیقات بعدی ساده پنداری این نتیجه گیری را مورد چالش قرار داد. نظر سنجی دانشگاه پرینستون از شنوندگان وحشت زده «جنگ دنیاها» نشان داد که تنها حدود یک سوم از آنها به راستی باور کرده بودند که موجودات مریخی به زمین حمله ور شده اند. بقیه این شنوندگان وضعیتی ملموس تر از هراس موجود در آن زمان – از جمله حمله ناگهانی نازی ها – را متصور شده بودند.
به عبارتی دیگر، ولز هوشیاری شنوندگان برنامه شبه خبری خود در ناباوری پدیده ای که به منطقی بودن آن عقیده نداشتند را نادیده نگرفته بود. نمایش رادیویی از طریق ترس ها، گرایش ها و باورهای موجود برای پذیرش یا نفی آنها در ذهن هر شنونده نفوذ می کرد.
شدید ترین موارد وحشت توسط افرادی ابراز می شد که نقل قولی از یک شخص دیگر در خصوص «جنگ دنیاها» شنیده بودند. واکنش آنان نه به توانایی رادیو، بلکه نمادی از اعتماد آنها به شخص حامل این پیام یا نقل قول بود. خیلی ها حتی برنامه را نشنیده بودند.
پژوهش های بعدی در مورد رسانه های گروهی دو اصل بنیادی شیوه های انگیزش را مورد تایید قرار داد. نخست، پیام های منتشر شده از جانب رسانه ها به صورت متعارف نمی توانند مخاطبان خود را به اقدامی خلاف باورها و تعصبات موجود خود وادار کنند، اما می توانند آنچه مردم به آن باور دارند را تحکیم نمایند. اصل دوم آنکه – به ویژه در دوران رسانه های اجتماعی – اخبار جعلی هنگامی توان می یابند که به وسیله دیگران، نه الزاماً منابع شناخته شده خبری، بلکه افرادی روی توییتر و فیسبوک پراکنده شوند.
روشی که دستگاه اطلاعاتی روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا برای کمک به گزینش پرزیدنت ترامپ به کار برد متکی به همان عوامل انگیزشی بود که اورسن ولز ناخواسته در اثر ۱۹۳۸ خود آشکار ساخته بود. روس ها با طراحی یک برنامه تبلیغاتی سیاسی نظیر «جنگ دنیاها» به ترس و خشم موجود در جامعه آمریکا متوسل شدند تا رأی دهندگان جمهوریخواه را به پای صندوق های رأی بکشانند و رأی دهندگان دموکرات را دور نگاه دارند. محتوای تبلیغاتی آنان با هدف بازپخش توسط کاربران طراحی شده بود. رأی دهندگان می بایست پیام را از کسی که مورد اطمینان و اعتمادشان می بود دریافت می کردند.
مهم تر آن که بر خلاف برنامه های رسانه های سنتی، عوامل روس قادر بودند تا پیام های خود را متناسب با مناطق جغرافیایی و جمعیتی خاصی در ایالت هایی که افکار عمومی در نوسانی سیاسی قرار داشت طراحی نمایند. به عبارتی برنامه تبلیغاتی آنان مخصوص مخاطبانی طراحی شده بود که از قبل مهیای انگیزش شده بودند.
با این همه روش مبارزه با اخبار جعلی طی هشتاد سال گذشته تغییر چندانی نکرده است. بسیاری از شنوندگان «جنگ دنیاها» یا از طریق تغییر ایستگاه رادیویی ای که به آن گوش می دادند و یا تلفن به مقامات محلی کوشش می کردند تا درستی و واقعیت آنچه شنیده بودند را تأیید کنند. این بدبینی واکنشی چیزی است که باید مورد آموزش قرار گیرد. سواد رسانه ای باید جایگاهی محوری در محتوای آموزشی مدارس متوسطه بیابد و جوانان را با ذهنیتی منطقی در برخورد با آنچه رسانه های امروز ضروری می سازند مجهز نمایند.
البته این مشکل را تنها در سطحی انفرادی نمی توان حل کرد. همچنان که ابزارهای دیجیتال در تحریف و تغییر عکس و ویدیو پیچیده تر، پیشرفته تر و دست یافتنی تر می شوند، دموکراسی ما بیش از پیش متکی به پرسشی می شود که آمریکاییان پس از پخش «جنگ دنیاها» با آن رو در رو شدند. یکی از شنوندگان رادیویی در ایالت میسی سیپی در نامه ای به «کمیسیون فدرال ارتباطات – FCC » نوشت: « اگر این برنامه نمونه ای از آینده رادیو است، ما شنوندگان چگونه می توانیم میان اخبار واقعی و قصه تمایز بگذاریم؟»
این شنونده و بسیاری دیگر از دولت می خواستند تا مستقیماً اقدام به سانسور رادیو نماید. قانون ارتباطات ۱۹۳۴ ایستگاه های رادیویی را ملزم می ساخت تا فعالیت خود را « در راستای منافع، آسایش و ضرورت های عمومی» انجام دهند.
کمیسیون فدرال ارتباطات که موظف به اجرای این قانون بود، در این خصوص و یا پاسخ به پرسش شنوندگان رادیویی هیچ اقدامی نکرد. نیازی نیز به اقدام کمیسیون فدرال ارتباطات نبود زیرا تنها تهدید به وضع مقررات بیشتر کافی بود تا شبکه های عمده ارتباط جمعی را وادار به خود سانسوری سازد. این شبکه ها با بیم از دست دادن درآمدهای خود به واسطه آزرده ساختن شنوندگان، استفاده از «زبان خبری در نمایش های رادیویی» را ممنوع ساخته و شیوه های ژورنالیستی را به رپرتاژهای واقعی منحصر نمودند.
امروز، توییتر و فیسبوک همان جایگاهی را دارند که در اختیار شبکه های رادیویی آن زمان بود: مجاری قابل اعتماد اخبار و اطلاعات. این جایگاه باید بار دیگر باید با پیشگیری از سوء استفاده تهیه کنندگان و کاربران مسؤولیت پاسداری از منافع عموم را به گردن بگیرد.
کارگزاران و شرکت های عرضه کننده خدمات اینترنت، بدون جلوگیری از جریان آزاد آراء و عقاید می توانند محدودیت های متناسب و خردمندانه ای برای بیان این آراء بگذارند. این کار می تواند از طریق متوقف ساختن وبسایت هایی که شبیه سازی منابع مشروع خبری هستند و نیز متوقف ساختن مشترک هایی که شایع کننده ژورنالیسم تقلبی هستند انجام شود.
اگر رویارویی با این مشکل در موضع اولویت قرار نگیرد، رأی دهندگان باید به گزینش افرادی اقدام ورزند تا همان فشاری که کمیسیون فدرال ارتباطات – FCC هشتاد سال پیش اِعمال نمود، بار دیگر نمودار شود. در غیر این صورت به زودی در بحبوحه ای از ترس و اطلاعات نادرست و ناتوان از یافتن حقیقت، اینجا و آنجا شاهد هراس و تشنجی شبیه پیامد «جنگ دنیاها» خواهیم بود.
- تصویر عنوان مقاله: اورسن ولز در حال کارگردانی و اجرای برنامه رادیویی «جنگ دنیاها»
- برَد شوارتز مؤلف « هراس خبر رسانی: جنگ دنیاهای اورسن ولز و هنر جعل پراکنی» است.