در خیابان پر ازدحامی در فلورانس، کلیسای «سن رمیجیو» قرار گرفته است. تولیت نزدیک ترین بخش کلیسا در سمت چپ به خاندان «گادی» واگذار شده بود که یکی از برجسته ترین فرزندان آن، نیکولو گادی در قرن شانزدهم نقاشی سقف محراب آن را سفارش داد. وی در وصیت نامه خویش تأکید کرده بود که کار هنری این سقف باید باز سازی صحنه ای از آخرین بخش «بهشت» دانته الی گیه ری در «کمدی الهی» باشد.
این وصیت، ادای دین به خاندان شاعر، الی گیه ری بود که پیش از او متولیان این کلیسا بودند. در کتاب تازه ای با عنوان «محراب رنسانس ایتالیا» نوشته دیوید اسکرجیان « David Skserdjian» توصیه بخشی از منظومه «بهشت» گزینشی با اهمیت بود. اینجا، یکی از بزرگان فلورانس که تمامی عمرش با کلیسای کاتولیک درهم آمیخته بود، اثری تخیلی را که آشکارا به کلیسای کاتولیک بد زبانی کرده بود، در جایگاهی مذهبی، کم و بیش پایاپای انجیل و زندگی قدیسین مسیحیت قرار می داد.
نقاشی سقف کلیسا که توسط «جاکوپو دا امپولی» انجام شد، جایگاه استثنایی دانته را مشخص می نماید. برای ایتالیایی ها، او « برترین شاعر – sommo poeta» است. شاعری که هنوز هفت صد سال پس از مرگ در ۱۳۲۱ – که سالگرد آن در ماه سپتامبر است، همچنان بی بدیل مانده است.
اگرچه دانته آثار دیگری از جمله رساله هایی در باب سیاست و زبان نگاشته است، «کمدی الهی»، شرح گذاری تخیلی از دوزخ، تطهیری در برزخ و سپس رسیدن به بهشت، شاهکار اوست. کم تر ایتالیایی ای است که سرآغاز منظومه را از حفظ نداند؛ وقتی که دانته در میانه عمر، خود را در تاریکی جنگل گمشده می یابد:
در سفر میانه عمرمان خود را در ظلمت جنگلی گمشده از راه درست یافتم
برای غیر ایتالیایی ها نیز دانته در شمار نابغه های ادبیات غرب، هومر، سروانتس و شکسپیر جای دارد. در ادبیات انگلیسی زبان، نفوذ دانته را در آثار بسیاری از جمله چاوسر، میلتون، شلی، و تی. اس. الیوت می بینیم. وزن سه بیتی که دانته بنیاد نهاد و آن را در سرتاسر کمدی الهی می یابیم، توسط شاعران دیگر به کار گرفته شده است.
اما نقش نگاری جاکوپو دا امپولی بر سقف کلیسایی در شهری آفریده شد که دانته را به تبعید فرستاد، اموال او را مصادره کرد، و با اتهامی ساختگی به مرگ محکوم نمود. لینو پرتیله از دانشگاه هاروارد به یک ناسازواری مهم اشاره می کند: «ما دانته را ارج می گذاریم، اما به او گوش فرا نمی دهیم. چرا فلورانس هنوز فرمان مرگ او را که در ۱۳۱۵ صادر کرده بود لغو نکرده است؟»
گفته شده است که «شاعر برترین» جلوتر از زمان خود بود. دانته ۵۰۰ سال پیش از آن که ایتالیایی ها از دیدگاه سیاسی متحد شوند، زیربنای زبانی مشترک را برای آنها هموار ساخت؛ اگرچه به احتمال زیاد با چنین یکپارچگی موافق نبود. دانته در روزگار پیش از «دولت ملی» می زیست و پیرو یک «شهریاری جهانی» بود. دانته همچنین پیش فرض هایی پیرامون رنسانس و اصلاحات کلیسا به دست داده بود. وی نویسنده – شاعری کیش ستیز – ویرژیل – را راهنمای خود در گذر از دوزخ و دیدار با هیولاهای اسطوره ای بر می گزیند. او «معلمان دین، پاپ ها، و کاردینال ها را نیز که زیاده جویی هایشان جهان اموات را لبریز کرده، به دوزخیان متعلق می داند.»
اما دانته که در ۱۲۶۵ یا حوالی آن زاده شده بود، به هیچ وجه – حتی طبق معیار های آن زمان یک لیبرال نبود. دانته از اوج ثروت اندوزی پدید آمده از رشد مستغلات در فلورانس قرن سیزدهم سخت آزرده و خشمگین شده بود. یکی از دستاوردهای مغرورانه فلورانس ضرب سکه طلای «فلورینو» بود – و هنوز هست. این سکه هفت قرن تا پیش از یورو در سرتاسر اروپا رواج داشت. دانته در بازی با واژه آن را maladetto fiore (گل نفرین شده) می خواند. از اندک شناخته هایی که از شخصیت او داریم، چنین پیداست که دست کم تا زمانی که در فلورانس اقامت داشت، اخلاق گرایی بد خلق بود.
آنچه دانته در «کمدی الهی» می آورد سفری فراسوی سیاست، «از زندگی جسمانی به زندگی معنوی است. همین می تواند به جذبه او در جهانی مصدوم از بحران مالی، رکود اقتصادی، یک بیماری همه گیر، و اکنون گرمایش جهانی، جانی تازه بدمد.
جوزف لوتزی مدرس دانشگاه بارد دانته را «شاعر بحران» می خواند، شاعری که زندگی اش پس از تبعید از فلورانس دو تکه شد. آقای لوتزی خود تجربه ای مشابه دردهای دانته – به حالتی پر ماجراتر- را پشت سر گذاشته است. در ساعت ۹:۱۵ بامداد ۲۹ نوامبر ۲۰۰۷ همسر او کاترین مستر که هشت و ماه و نیمه باردار نخستین فرزند شان بود، پس از خروج از یک پمپ بنزین در شمال ایالت نیویورک بر سر راه یک کامیون قرار گرفت. ۴۵ دقیقه پس از عمل جراحی اضطراری، پزشکان توانستند با عمل سزارین ایزابل، دختر او را به دنیا آورند، اما کاترین درگذشت. ظهر آن روز لوتزی، هم پدر بود و هم مردی که همسرش را از دست داده.
وی در کتابی که در ۲۰۱۵ انتشار یافت؛ «در جنگلی تاریک» به شرح پریشان حالی مصیبت خویش در سروده های شاعر محبوب خود می پردازد: « صدای دانته را به گونه ای که هرگز پیش تر به گوشم نرسیده بود، شنیدم. دانته همه چیز را از دست داده بود. حسی که او از باختن زندگی و از کف رفتن همه داشته ها تجربه کرده بود، در تمام وجود من معنا یافت. من نیز خود را در دوزخ می دیدم.» سرانجام، پس از چند سال درد و رنج، او به برزخ می رسد، و سپس با هلنا بیلی، یک ویلونیست انگلیسی آشنا می شود با او ازدواج می کند.
بسیاری از خوانندگان «کمدی الهی از دهشت آتش «دوزخ» و خلاقیت های شکنجه آور او فراتر نمی روند. شکم باره های آزمند زیر باران یخ افتاده اند و« سربروس» هیولای سه سر بر گوشت تن آنها چنگال می کشد و آنان «همچون سگان زوزه می کشند». جنگ افروزها در لجنزاری از خون جوشان فرو افتاده اند و چاپلوسان در مرداب مدفوع دست و پا می زنند. اسقف پیتزا، «روجییری دگلی اوبالدینی»در قفسی با «کنت اوگولینو» دشمنی که اسقف او را از گرسنگی کشت، محصور شده. کنت تا ابد در این قفس گردن اسقف را می جود.
آنهایی که از «دوزخ» دانته رد می شوند، برخی از دل انگیز ترین سروده های او را در «برزخ» می یابند. یکی از مشهورترین آنها این قطعه در بخش دوم برزخ است، هنگامی که دانته پس از روبرویی با یار دیرین خود «کاسلا» از او می شنود:
«آن سان که تو را با جسم میرایم دوست داشتم، اکنون هنوز بدون آن تن، تو را دوست می دارم»
اما کم خوانده شده ترین از سه کتاب کمدی الهی، «بهشت» است. بهشت نشان می دهد که دانته نه فقط شاعر بحران، که شاعر امید نیز بود. «کمدی الهی» آن نایاب ترین منظومه حماسی با پایانی پر از امید است: یافتن بختی دیگر، بختی خوش.
***