ترانه معروف «دختری از ایپانمای» ژوآو ژیلبرتو که می توان آن را شناخته شده ترین سروده این موسیقیدان برزیلی خواند یک باره تبدیل به تصنیفی جهانی شد. قصد او آن نبود که این آهنگ در هر آسانسور جهان، از هر ایستگاه رادیویی، و به زبان های مختلف اجرا شود.
ترکیب موسیقی سامبا، جاز و چند تم دیگر در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ با عنوان «باسا نووا- bossa nova» (در زبان پرتغالی به معنای شیوه نو) در سراسر جهان گل کرد. درون برزیل باسا نووا موسیقی متن یک دوران اصیل فرهنگی؛ از معماری تا فوتبال و طلایه آینده ای درخشان برای کشور بود. ژیلبرتوی گیتاریست و خواننده – که در ششم جولای ۲۰۱۹ در فقر و فراموشی در سن ۸۸ سالگی چشم از جهان فروبست، ستاره درخشان آن دوره بود. ژیلبرتو اما آن قدر عمر کرد تا روزهای تاریک اکنون برزیل را نیز ببیند.
ژوآو ژیلبرتو در ۱۹۵۰ در ریودوژانیرو به عنوان خواننده و نوازنده گیتار به یک گروه مقبول آن روزهای برزیل پیوست. پس از مدتی با عدم موفقیت و در مرز بیماری روانی و افسردگی در اتاقی در خانه خواهرش عزلت و تبعید گزید. ژیلبرتو در این انزوا تمامی تجربه های گیتار نوازی خود را به هم ریخت و سر انجام با ریتمی ساده، ضدضرب و اکوردهایی پیچیده و تصنیف خوانی ای که کم و بیش حالت سخن گفتنی آرام داشت بیرون آمد. این شیوه موسیقی و آوازخوانی به صورت مشخصه باسانووا در آمد.
ژیلبرتو با این شیوه تازه به ریو بازگشت و به جمع گروهی از موسیقیدانان نو پردازی که در آپارتمان های کوچک محله ساحلی سکنی گزیده و در کلوب های شبانه «کوپاکابانا» سعی می کردند از موسیقی سنتی فولکلور برزیل جدا شوند پیوست. در این جمع، دو هنرمند جایگاهی ویژه یافته بودند: کارلوس ژوبیم، مصنف و پیانیستی توانا (که سخت شیفته کلود دبوسی بود)، و وینیسیوس دو مورااِس – دیپلمات، شاعر و ترانه سرا. در ۱۹۵۷ آقای ژیلبرتو بر در آپارتمان ژوبیم در ایپانِما ظاهر شد – و تاریخ موسیقی برزیل از آن لحظه تغییر کرد. آلبوم نخست این ترکیب، «دیگر بلوز بس است»، پانصد هزار نسخه در برزیل فروش داشت. ترانه های ای آلبوم، دوران تازه ای از آواز خوانی های رمانتیک را آغاز کرد. ترانه «دختری از ایپانما»ی ژوبیم و مورااِس، عاشقانه ای آرام در ستایش زیبایی و جوانی است. ژوآو ژیلبرتو این ترانه ساخته ژوبیم و مورااِس را نخستین بار در ۱۹۶۲ در یک کلوب ریو اجرا نمود. باسانووا پدیده ای جهانی شد. ژیلبرتو در کارنگی هال نیویورک اجرایی موفقیت آمیز داشت و سپس با همکاری «استَن گتز» نوازنده ساکسفون آمریکایی یک آلبوم مشترک انتشار داد. درون برزیل باسانووا به تدریج عرصه را به موسیقی اعتراض، به راک اند رول و سامبای سنتی واگذار می کرد. دختری از ایپانما به نوعی، هم اوج و هم وداع باسانووا در برزیل شد.
کائتانو ولوسو، موسیقیدان نسل جوان تر برزیل می گوید: « باسانووا نمونه ای نادر از موسیقی ای است که پیچیدگی آن باعث مردم پسندی اش می شود. ترکیبات هارمونیک باسانووا با و نیز عاشقانه های ملموس و احساسی ترانه های ان با سامبا تفاوت دارد».
دوره باسانووا در برزیل، یکی از دو دوران فوران خلاقیت ها در برزیل قرن بیستم شمرده می شود. دوره اول در دهه ۱۹۲۰ بود که طی آن جمعی از نقاشان و نویسندگان برزیلی زیر لوای «انتروپوفاژیا – Antropofagia» یا (همگون خواری فرهنگی) به مدرنیسم روی آوردند. هنرمندان برزیلی این دوره و این جنبش به جای تقلید و یا نفی آثار هنری خارجی، آن ها را در خود کشیدند، شکستند و سپس آثار تازه ای که هم برزیلی و هم جهانی بود خلق کردند.
این رویکرد به هنر و فرهنگ بار دیگر در اواخر دهه ۱۹۵۰ – هنگامی که برزیل در حال گذار از یک دموکراسی شکننده بود شکوفا شد. این دوره، زمان ریاست جمهوری ژوسینو کوبیچک رییس جمهور سوسیال دموکرات و پیشرو برزیل بود که نه تنها کشورش را به سمت یک اقتصاد صنعتی، بلکه پذیرش هر پدیده مدرن پیش برد. علاوه بر باسانووا (شیوه نو) در موسیقی، ساختمان های ساده و زیبای معمار برجسته برزیلی اسکار نیمایر که طراح اصلی پایتخت نوین برزیل – برازیلیا بود، جنبش شاعران و نویسندگان نوپرداز همچون میرا شندل و لیگیا کلارک و همچنین فیلمسازان الهام گرفته از سینمای نئورآلیست ایتالیا برای طرح مسایل اجتماعی برزیل، همه پدیده های این دوران بودند.
کائتانو ولوسو که پیش تر از او نقل کردیم می گوید« ویژگی انقلابی باسانووا این بود که یک کشور جهان سوم هنری والا بر اساس شرایط و موازین خود خلق کرده بود و آن را به تمام جهانیان عرضه می کرد. باسانووا رویای آن پدیده ای است که یک تمدن ایده آل قادر به زایش آن است.»
رویای باسانووا چندان دوام نیافت. در ۱۹۶۴ یک کودتای نظامی پرده دوران باسانووا را پایین کشید. دموکراسی از نو زاده شده برزیل اکنون تحت ریاست ژایر بولسونارو ست. یک محافظه کار مذهبی که آشکارا نوستالژی روزگار حکومت نظامیان در برزیل را در آراء و کلام خود حمل می کند. باسانووا در حساسیت، نظم پیوسته در کنکاش کمال، و گشودگی به پذیرش هنر و فرهنگ خارجی، همه چیز بود جز برزیل لبریز از ابتذال، انزجار و توده گرای ژایر بولسونارو.