شقایق پار
خوشا! باز آن پسینهای بهاری
که صحرا جنب و جوش از رنگ ها داشت
شقایق های پایان زمستان
چه آتش بازی یی با سنگ ها داشت
***
نشیب تپه ها در سایه می شد
چو باد از اوجشان، گل ترکه می زد
پرستو در فرود تاب پرواز
پر الماسگون در برکه می زد
***
هوا سرشار سکر عطر شببو
دوای عاشقی در آستین داشت
از آن هر تاق، میل جفت می کرد
به سر هر جفت سوداها از این داشت
***
نسیم آسیمه سر می آمد از کوه
به هر سو سرکشان تا دامن دشت
تو پنداری به فرمان بهاران
به امداد گلی نشکفته می گشت
***
زچشمان غزالان رمیده
خیال برکه نیلوفر نما بود
زلال چشمه سار از ریگ رنگین
تو پنداری پر از گلبرگ ها بود
***
چو شب دامن فرو می هشت بر دشت
کله کج می نهادم من، پدروار
سواری بود خوشرفتار و، سرخوش
همی راندم به شوق دیدن یار
***
خوشا روزی کز این کندوی پر دود
گشایم پر به سوی روستا باز
سبک با عطر شب بوهای وحشی
ز خاک آیم به نجوا، با خدا باز