سیاست خارجی فعلی آمریکا بر پایه نهادهایی امپریالیستی عمل می کند که هم برای ایالات متحده آمریکا و هم جهان مخاطره آمیز هستند. این نهادها شامل باور برتری چالش ناپذیر(استثنایی بودن آمریکا)؛ بی اعتنایی به قوانین بین المللی؛ نظامی گرایی افراطی؛ گسترش پایگاه های نظامی و فروش تسلیحات؛ حاشیه نشینی فزاینده قوه مقننه؛ و استقرار یک رژیم سیاست گزاری مبتنی بر پنهان کاری و دروغ می شوند. من بر این باورم که مردم آمریکا- اگرچه گاه به گاه به دلیل هراسی موقت از چنین شیوه حکومتی پشتیبانی می کنند (مثال: آنچه پس از یازدهم سپتامبر پیش آمد)؛ اما در اساس مدافع آن نیستند. بنا بر این، استراتژی کلیدی برای گذار از یک رویکرد امپریالیستی به یک دیپلماسی صلحجویانه می بایست شامل دموکراتیزه شدن سیاست خارجی ما به گونه ای باشد که مردم آمریکا حقوق خود را در این زمینه اعمال و جاری سازند.
رویکرد امپریالیستی در سیاست خارجی با جرج و. بوش آغاز نشد و متأسفانه با براک اوباما نیز به پایان نرسید. متأخرترین نماد این شیوه سیاست خارجی را در جنگ های خاورمیانه – از افغانستان گرفته تا عراق، سوریه، یمن، لیبی، سومالی، سودان، و نیز سایر نقاط شمال آفریقا مشاهده می کنیم.
شکست عملیات محرمانه و جنگ هایی با هدف تغییر رژیم در خاورمیانه همسان تلاش های آمریکا در آسیای جنوب شرقی ( فاصله دهه های ۷۰ – ۱۹۵۰)، آفریقا (۸۰ – ۱۹۶۰) و آمریکای مرکزی (۸۰ -۱۹۷۰) است. تمامی این موارد ویژه گی هایی مشابه داشته اند: تلفات عظیم انسانی، سردرگمی و دروغ و پنهان کاری فراگیر، و فقدان مسؤولیت و پاسخگویی رهبران سیاسی به مردم آمریکا. توده های آمریکایی آگاهی چندانی از گستره دروغ گویی و پنهان کاری خشونت هایی که واشنگتن مسبب آنها بوده است ندارند. در رسانه های اصلی و روزمره آمریکا نیز به ندرت اشاره ای به آن ها می شود.
یک سیاست خارجی غیر امپریالیستی بر این پایه ها استوار است: احترام به منشور ملل متحد و قوانین بین المللی (از جمله کنوانسیون ژنو)؛ اولویت تصمیم گیری شورای امنیت سازمان ملل در زمینه های مربوط به جنگ و صلح؛ توسل به جنگ در حد آخرین گزینه و پس از به بن بست رسیدن تمامی راه بردهای دیپلماتیک؛ پایان دادن به مسابقه سلاح های هسته ای – توقف « نوسازی» نیروی هسته ای ما؛ کاهش مشارکت در اتحادیه ها و پایگاه های نظامی خارج از آمریکا.
آنچنان که از رویکرد و گفتار پرزیدنت دونالد ترامپ برداشت می شود، در حال حاضر ما با این اهداف فاصله ای دراز داریم و هرگز به آنها دسترسی نخواهیم یافت، مگر زمانی که به ریشه آن ها بپردازیم: این واقعیت که هدایت سیاست خارجی ما در اختیار مجتمع پرقدرت نظامی-صنعتی- اطلاعاتی قرار دارد و گواه آن نیز تعداد شخصیت ها و سیاستمدارانی است که در هر مقطعی بر سر کار هستند. این درسی است که ما در دوران ریاست جمهوری اوباما نیز بار دیگر آن را آموختیم.
دموکراتیک شدن سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا می باید بر آگاه نمودن مردم در زمینه همه گزینه های امنیتی آمریکا، از جمله برتری دیپلماسی بر جنگ تأکید بگذارد. باید بر پاسخگویی و مسؤولیت رییس جمهور به مردم و کنگره در مورد همه عملیات و پیمان های نظامی، اعلام روشن و دور از دروغ اعزام نیروهای نظامی – ازجمله نیروهای ویژه، آگاهی دادن از همه پیمان های مربوط به آموزش و مسلح ساختن نیروهای شورشی (نظیر آنچه در لیبی و سوریه می گذرد)، و وضوح اختصاص بودجه برای عملیات براندازی و سازمان های اطلاعاتی، تکیه کند. سیاست خارجی دموکراتیک مستلزم تصویب همه عملیات محرمانه نظامی – از جمله حملات پهپادی و هوایی توسط کنگره؛ تکیه به شورای امنیت به عنوان تنها مرجع بین المللی دیپلماتیک؛ و از همه مهم تر برچیده شدن ارتش مخفی سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) می باشد. تنها وظیفه و نقش «سیا» گرد آوری اطلاعات است. کلیه عملیات نظامی منتج از این اطلاعات می بایست به پنتاگون (وزارت دفاع) و زیر نظارت رهبری غیر نظامی واگذار شوند.
مردم آمریکا بهره وران اصلی یک سیاست خارجی مبتنی بر اصول دیپلماتیک خواهند بود. پنتاگون و جنگ های همیشگی ما – اگر بودجه سازمان های اطلاعاتی، وزارت امنیت داخلی، برنامه هسته ای وزارت انرژی، و وزارت امور نظامیان از جنگ بازگشته را به آن اضافه کنیم؛ سالانه ۹۰۰ بیلیون دلار هزینه دارد. این رقم حدود ۵ درصد از رشد ناخالص ملی ماست که بودجه تمامی فعالیت های درونی کشور از جمله آموزش و پرورش، آموزش نیروی کار، دانش و فناوری، ترابری، سطوح گوناگون دادگستری، محیط زیست، و بسیاری موارد دیگر را به طور منفی تحت تأثیر قرار می دهد. هزینه های نظامی ما ۲۳ درصد از کل بودجه فدرال را تشکیل می دهند.
چرخش به سوی یک دیپلماسی استوار بر موازین دموکراتیک می تواند فصل نوینی از همکاری های جهانی پیرامون مسایل حساسی همچون تغییرات آب و هوایی، کنترل بیماری ها، کاهش آلودگی هوا، حفاظت از تنوع محیط زیست، و بهینه سازی اداره منابع کمیاب آب تازه گشوده سازد. هرگز بخت حل و فصل این تهدیدات محیط زیستی را نخواهیم یافت، مگر آن که به گونه ای جدی از تنش و رقابت پیوسته به سوی همکاری و توسعه ماندگار تغییر جهت دهیم.
چنین گردشی به سوی دیده بانی دموکراتیک ممکن است در حال حاضر خیالی واهی جلوه کند، اما چرخشی حیاتی است و یک انتخاب کننده آگاه قادر خواهد بود برای بقای خویش خواستار آن شود. در برهه حاضر ضروری ترین وظیفه و اولویت ما می بایست گستره دادن و انتشار واقعیت در مورد ماجراجویی های خطرناک خارجی، پیش گیری از بروز جنگ های تازه، و بازگرداندن حاکمیت شهروندان آمریکا بر سیاست خارجی باشد.
***
– جفری سَکس Jeffrey D. Sachs استاد دانشگاه کلمبیا، از مقامات ارشد سازمان ملل متحد است. عنوان تازه ترین کتاب ایشان « بازسازی سازمان ملل متحد- Rebuilding the UN» است.
این مقاله از مجله Nation ترجمه شده است.
– تصویر عنوان مقاله از روزنامه Vancouver Sun روز پس از انتخابات ریاست جمهوری – نهم نوامبر ۲۰۱۶