۱۸ ماه پیش نخستین واکنش ایران در انتخاب دانالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا توسط حسن روحانی رییس جمهور ایران ادا شد. او به دنبال موج تهدیدهای تازه از واشنگتن، برای آرامش بخشیدن به مردم ایران اظهار داشت « ترامپ نمی تواند توافق هسته ای را نقض کند». اکنون اگر یک شخصیت تراژیک در ماجرای توافق هسته ای موجود داشته باشد، کسی نیست جز حسن روحانی.
درست ۱۵ سال پیش رییس جمهور وقت ایران محمد خاتمی مشاور امنیت ملی خود حسن روحانی را روانه دیدار با نمایندگان سه قدرت اروپایی، آلمان، فرانسه و بریتانیا نمود تا پیرامون آنچه وی «توافق بزرگ» می خواند با آنان به گفتگو بنشیند.
خاتمی با تایید آیت الله خامنه ای پیشنهاد داده بود که تعداد سنترفیوژهای ایران را در سطح ۳۰۰۰ واحد نگاهدارد، بازرسی از تأسیسات هسته ای ایران را ممکن سازد و با هر سه کشور (که از جانب آمریکا نیز نمایندگی داشتند) پیرامون مسایل دیگر به مذاکره بنشیند.
خاتمی این پیشنهاد را در نامه مفصلی برای پرزیدنت جرج دبلیو بوش ارسال داشت. جرج بوش به این نامه هرگز پاسخ نداد و اروپایی ها را تحت فشار قرار داد تا از هر گونه توافقی با ایران دور بمانند. روحانی دست خالی به تهران بازگشت. خامنه ای نیز دستور داد که برنامه هسته ای ایران شتاب گیرد. پس از گزینش به مقام ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۳، روحانی بر این باور بود که فرصت دوم مذاکره با شش قدرت بزرگ جهانی به توافقی که وی برای مقابله با رقبای داخلی سخت نیازمند آن بود دست خواهد یافت. رییس جمهور ایران سرانجام در ۲۰۱۵ به کسب چنین توافقی موفق شد. اکنون می بیند که این دستاورد توسط رییس جمهور آمریکا که جهان او را دروغ زن، ناراحت و خطرناک می بیند، ازهم پاشیده شده است.
تصمیم ترامپ در خروج ار «برنامه جامع اقدام مشترک» ایران را به عنوان طرف مسؤول و پایبند به توافق و آمریکا را به عنوان کشوری که تعهد خود را نقض کرده است می نمایاند. تناقض آن جاست که تصمیم ترامپ ایران را به طرفی تبدیل کرده که سزاوار پشتیبانی است، نه به آن دلیل که حکومتی شایسته است، بلکه به دلیل انزجار و آشوبی که رییس جمهور آمریکا ایجاد کرده است.
در ایران آسودگی چندانی وجود ندارد. ایران باید مهیای تحریم های تازه شود. اطمینان خاطری وجود ندارد که اروپایی ها به توافق هسته ای پایبند بمانند. جهان نیز نمی تواند آسوده خاطر باشد چرا که نباید انتظار داشت ایرانی ها بار دیگر با قدرت های بزرگ به مذاکره بنشینند، در شرایطی که بزرگ ترین قدرت جهان تعهدات خود را زیرپا گذاشته است.
پس از «برجام» رهبری ایران تلاش نمود تا این توافق را به عنوان یک موفقیت بزرگ عرضه کند: توافقی که در شرایط اقتصادی کشور تغییراتی اساسی ایجاد نماید، سرمایه گذاری های خارجی را به منظور بازسازی صنایع و تاسیسات زیربنایی جذب کند، فراگرد بازسازی اقتصادی را آغاز کند و در غایت مشکل بیکاری به ویژه برای جوانان تحصیل کرده کشور را تا حد ممکن کاهش دهد.
روحانی و حامیان او، از جمله رییس مجلس ایران علی لاریجانی استدلال می کردند که توافق هسته ای نه تنها به توانایی های نظامی ایران خدشه ای وارد نخواهد ساخت، بلکه اعتبار بین المللی آن را افزایش خواهد داد. حامیان «برجام» معتقد بودند که توافق هسته ای مخالفت و اعتراض داخلی علیه رژیم را کاهش داده و به ثبات کشور یاری خواهد رساند.
مخالفان این توافق هرگز از انتقاد و خرده گیری دست نکشیدند. دلایل آنان در گستره ای از نگرانی های گوناگون قرار می گرفت: تن دادن به دولت های استعماری، از کف رفتن عامل بازدارنده قدرت هسته ای، تهدیدات فرهنگی غرب در قالب سرمایه گذاری های خارجی، و دست آخر به قدرت رسیدن اصلاح طلبانی که خواهان تغییر رژیم بودند.
تندروهای ایران می گفتند ایران باید هم در زمینه های تسلیحاتی و هم در حیطه اقتصاد متکی به خود باشد. درخواست خامنه ای برای توقف انتقاد علنی از «برجام» تا حدودی صدای مخالفان را خاموش ساخت. مخالفت با توافق هسته ای به نوعی مخالفت با خود او نیز شمرده می شد که در مقام رهبری به مذاکرات با قدرت های جهانی و امضای قرارداد چراغ سبز نشان داده بود.
خامنه ای عبارت «نرمش قهرمانانه» را ابداع و در توجیه آن چنین استدلال می کرد که در برخی شرایط برای حفظ منافع کشور، مذاکره با دشمنان ضروری می نماید. مسؤولیت خامنه ای در توافق نه تنها کم تر از روحانی نیست، بلکه شاید بیشتر هم باشد. بدین ترتیب خروج آمریکا از توافق و احتمال فروپاشی کامل آن رهبر ایران را نیز در موضع ناخوشایندی قرار می دهد.
در چنین فضایی است که پیام هایی متناقض از جانب رهبران ایران شنیده می شود. محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه ایران گفت که ایران غنی سازی اورانیوم را از سر خواهد گرفت. اما پرزیدنت روحانی اعلام داشت تا زمانی که سایر امضا کنندگان توافقنامه به آن متعهد بمانند، ایران نیز همچنان به آن پایبند خواهد بود. این به آن معناست که اگر اروپا، روسیه و چین در جانب ایران قرا گیرند، ایران موفق شده است عمیق ترین فاصله و مناقشه میان ایالات متحده آمریکا و اروپا را پس از جنگ جهانی دوم ایجاد نماید.
بدین ترتیب گزینه واقع بینانه ایران تا زمانی که خود را متعهد به توافق می داند، نه از سرگیری برنامه هسته ای، بلکه گفت و شنود با کشورهای اروپایی در زمینه مناسبات اقتصادی و سرمایه گذاری در کشور است. چنین موضعی به منزله تضمین سرمایه هایی که پس از برجام روانه ایران شده اند و نیز سرمایه گذاری های آینده خواهد بود. این موضع همچنین می تواند اشاره ای حاکی از تمایل ایران به مذاکره بر سر مسایل دیگر، از جمله توانایی های موشکی ایران با اروپایی ها و در نتیجه کاهش بیشتر نفوذ آمریکا در منطقه باشد که در حال حاضر آماده خروج از عراق و سوریه است.
تندروهای ایران همچون گذشته بر خروج از «برجام» اصرار خواهند داشت. آنان خروج آمریکا از توافق را دلیلی واضح بر پیوستگی غربی ها و عدم اعتماد به آنان می دانند. آنها معتقدند اروپا و آمریکا در یک بلوک قرار دارند و هرگز از هم جدا نخواهند شد. ایران باید بار دیگر ثابت کند که همسان چند دهه گذشته می تواند بدون نیاز به غرب روی پای خود بایستد.
در محدوده گروه بندی های سیاسی درونی ایران، تندروها روحانی را در موضع رییس جمهوری فاقد قدرت قرار خواهند داد که نه تنها نتوانسته است توافق هسته ای را به دست آوردی ملموس تبدیل کند، بلکه او را به گمراه کردن مردم متهم خواهند نمود.
اقدام پرزیدنت ترامپ در از میان بردن توازن به سود تندروهای ایران، اصلاح طلب های ایران را به تنگنایی کشانده که با اکراه ملزم به پیوستن به موج ضدیت با آمریکا در خیابان های تهران شوند و عرصه را به سپاه پاسداران و جنبش های تندروتری بسپارند که توافق هسته ای اختیار انحصاری آنها بر اقتصاد کشور را به مخاطره افکنده بود.
در چنین فضایی به دشواری می توان تصور کرد که رهبری ایران حاضر به انجام مذاکراتی تازه پیرامون برنامه هسته ای و یا گسترش توانایی موشکی باشد، مگر آن که اروپا به حمایت خود از توافق حاضر ادامه دهد.
اکنون که دانالد ترامپ توافقنامه ای که از ابتدا با آن مخالف بود را نقض کرده است، وظیفه اروپاست که نه تنها در ارتباط با ایران، بلکه در سایر عرصه های بین المللی نقش رهبری را به عهده بگیرد.