روزی از روزهای اوایل خرداد ماه ۱۳۸۹ آقای محترمی که از ایران برای دیدار فرزند خود به آمریکا آمده بودند از ایالت آریزنا تلفن کردند، از هر دری گفتیم تا صحبت کشیده شد به زنده یاد مهندس «منصور روحانی» وزیر پیشین کشاورزی. نامه ای از او از ایران با خود آورده بودند و چون امکان چاپ آن در ایران وجود نداشت مشتاق بودند در نشریه ای در خارج از ایران چاپ شود تا در دسترس امروزیان و فرداییان قرار گیرد. توافق شد که کپی نامه را همراه با توضیحاتی درباره آن برایم پست کند تا ترتیب چاپ آن ها داده شود.
با توجه به بلند بودن نامه و لزوم ماندگاری آن پس از چاپ، کوشش شد که در یکی از فصل نامه ها چاپ شود، که پس از تماس با ناشران یکی دو فصل نامه، بنا به دلایلی که برای خود داشتند از چاپ آن امتناع کردند.
موضوع را با دوست گرامی آقای مهرداد حقیقی در میان گذاشتم، با روی گشاده موافقت کرد که در «همسایگان» انتشار یابد.
توضیح آن که: نامه مهندس منصور روحانی در ۱۶ صفحه با خط خوش اوست و در گوشه های سمت راست بالای صفحات با خط خوش نستعلیق نام مهندس منصور روحانی نوشته شده است: «خصوصی» در سمت چپ بالای صفحه اول تاریخ آغاز نامه «چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۵۷» و در زیر آن نوشته شده است «از بازداشتگاه شهربانی- طهران»
این نامه نخستین بار در شماره ۵۶ مجله همسایگان – دی و بهمن ۱۳۸۹ به چاپ رسید.
جناب کیخسرو بهروزی گرامی
با آرزوی سلامتی و موفقیت شما، از سالیان دور و زمانی که زنده یاد نواب صفا نامه زنده یاد مدیر مدبر و گرانقدر، جناب آقای مهندس منصور روحانی خطاب به نامبرده را به من داد همیشه در فکر بودم آن را در خارج کشور به فردی مطمئن برسانم تا آن را برای آگاهی ایرانیان خصوصاً نسل جوان منتشر کند تا آگاه شوند چه کارهای بزرگی به دست مردان بزرگی در ایران قبل از انقلاب انجام شده است. چندی پیش در فکر بودم آن را به جناب حسین مهری برسانم تا در یکی از برنامه های رادیوئی خود، مطالب و آمار و ارقام مندرج در نامه یاد شده را به آگاهی علاقمندان برساند اما می دانستم گفتار رادیوئی به قول ما ایرانی ها چون «باد هوا می باشد» و پس از مدتی فراموش می شود لذا بهتر است آن را به فردی بسپارم تا به چاپ آن در مجله یا نشریه ای اقدام کند تا ماندگار باشد اما آشنائی نداشتم تا این که راهی سرزمین آزادی و آزاد زیستن یعنی آمریکا شدم و برای تهیه کتابی از طریق تلفن « کلبه کتاب» با شما صحبت ( به قول خودتان «گپ و گفتی») داشتم که ناگهان موضوع نامه زنده یاد مهندس منصور روحانی به ذهنم خطور کرد و آن را با شما در میان گذاشتم و بی اندازه خوشحالم کردید و پذیرفتید که با توجه به آشنایی خودتان با آن مدیر و مدبر که واقعا صنعت آب و برق و کشاورزی و کشت و صنعت ایران مدیون اوست ترتیب نشر آن را در نشریه ای بدهید که سپاسگزارم. نمی دانم نام این تصادف را چه بگذاریم؟ خواست خدا؟ خواست طبیعت؟ من هیچگاه آن مرد بزرگ و پاک و خدمتگزار کشور را ندیدم اما با او از طریق خدماتش آشنا بودم که با کمال تأسف در جریان طوفان سال ۱۳۵۷ مثل بسیاری دیگر از مدیران بی گناه به جوخه مرگ سپرده شد.
امیدوارم با چاپ این نامه که تماماً به استناد عدد و رقم می باشد و وضع آب و برق و محصولات کشاورزی از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ و رشد شگفت انگیز آن را نشان میدهد، نه تنها روح آن مدیر گرانقدر را شاد خواهید کرد بلکه یکی از خدمتگزاران لایق، مدیر و مدبر و کم نظیر آن دوران را به نسل حاضر معرفی کرده تا شرمنده شوند گروهی که فقط نصف خالی لیوان را می بینند.
جناب بهروزی، توجه کنید که یک وزیر در زندان است، به هیچ پرونده و مدرکی دسترسی ندارد، طوفان و هیاهوی انقلاب و انقلابیون سراسر کشور را فرا گرفته است، همه منتظر مرگ و اعدام هستند و دائم با تشویش دست به گریباننند. در این حال و هوا، مهندس منصور روحانی دست به قلم می برد آن هم نه برای تبرئه خود بلکه برای عریان کردن واقعیت ها، و امروز این وظیفه شماست که این واقعیتهای متکی به عدد و رقم را که بخشی از کارهای انجام شده تا پیش از وقوع انقلاب است را به آگاهی دیگران برسانید.
اما ماجرای رسیدن این نامه به من:
روزی از روزهائی که در خدمت حضرت نواب صفا بودم و بسیار نگران آینده ایران بود، این نامه را به من دادند و خواستند هر زمان که امکانی بیش آمد مطالب و اعداد و ارقام آن را به اطلاع دیگران برسانم. باید اضافه کنم که آقای نواب صفا بسیار از محتوای نطق خود در مجلس شورای ملی آن زمان متأسف و ناراحت بود. شاید هم می خواست با نشر نامه مهندس منصور روحانی تسلائی به خود بدهد و خطای خود را جبران نماید.
اینک که هر دوی آن عزیزان در خاک و منزل ابدی خفته اند، فتوکپی نامه را عینا خدمت شما تقدیم می کنم بدون هیچ دخل و تصرف (فقط چند جائی را در آخر بعضی از خطوط که در فتوکپی خوانا نبود عینا طبق اصل نامه اصلاح کرده ام)
به عنوان یک ایرانی از شما انتظار دارم به هر ترتیب که صلاح می دانید در نشر این نامه اقدام کنید بدون آن که نامی از این جانب به میان آید چرا که هدف شناساندن خدمات گرانسنگ آن مدیر پاک و کم نظیر است به نسل جوان ایران و بینندگان نصف خالی لیوان. اگر صلاح دانستید می توانید نام زنده یاد نواب صفا را هم حذف کنید.
کوتاه سخن آن که به این امید زنده ایم تا روزی سربلندی و شکوفائی مجدد ایران که امروز خراب آبادی بیش نیست را ببینیم. به امید دیدار. باقی بقایت.
امضاء محفوظ
متن نامه «مهندس منصور روحانی» به «اسماعیل نواب صفا»
مهندس منصور روحانی
خصوصی
تاریخ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۵۷
از بازداشتگاه شهربانی – طهران
جناب آقای اسماعیل نواب صفا
نماینده مجلس شورای ملی
با آرزوی سلامتی جنابعالی اکنون که فراغتی حاصل شده است خوشبختانه امکان خواندن کتاب و مطالعه مطالب مندرج در جرائد و دیدن و شنیدن اکثر برنامه های تلویریون و رادیو فراهم شده و در بین بسیاری اظهارات له و علیه نطق جنابعالی در جلسه علنی مورخ یکشنبه ۷ آبان مجلس شورای ملی را نیز مکررا قرائت کردم.
در مدت ۱۵ ماهی که در کنار گود هستم نوشته ها و گفتارها و رفتارهای خوب و بد از گروه دوستان و دشمنانم و همچنین بی طرف های مطلع و غیرمطلع خوانده و شنیده و دیده ام و این تجربه ایست که بعد از ۳۳ سال خدمت به مردم و وطنم و ۵۷ سال عمر یک دنیا ارزش و تازگی غیر قابل تصوری دارد. بدیهی است به حکم ادب به یادآوریهای محبت آمیز و شوق انگیز دوستان و محبان به سخنی و کلامی حق شناسی و سپاسگزاری شده است و احیانا اگر انتقاد و نکته مبهمی طرح فرمود ه اند نظرم را عرض کرده ام ولی به حکم تربیت ایرانی و شرم و آزرمی که با تار و پود وجود همه ما عجین شده است کوشش کرده ام اغماض کنم و به سخنان درشت و ناسزا و افترا و تهمت هائی که از طرف دشمنانم عنوان می شود پاسخی ندهم زیرا با گذشت زمان خلجان و احساسات زودگذر و کاذب حاکم بر محیط امروزی ما فروکش کرده و خود به خود جلوه حق و فروع و راستی و صداقت آشکار و ساطع خواهد شد. مع الوصف در دو مورد خاص حال و احوال ویژه ای به وجود آمده که ناگزیر از ادای توضیح شدم.
مورد اول پاسخ به اظهارات جناب آقای «رستم رفیقی» همکار جنابعالی در جلسه رأی اعتماد به دولت جناب آقای «شریف امامی» بود که در تلویزیون دیدم و توضیح ضروری و لازم را دادم و قطعاً از آن استحضار حاصل فرموده اید. اتهامی بناحق در باب عقاید مذهبی این جانب بود که اگر پاسخ داده نمی شد ایجاد سوءتفاهم می کرد و واجب است که همه بدانند “حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است” و “مسلمان پدر در پدر و مادر در مادر بی تظاهری هستم“.
بعد از آن تاریخ بعضی از نمایندگان مجلسین و یا نویسندگان جرائد ضمن نطق و نوشتار خود با یا بدون مناسبت مطالبی درباره این جانب گفتند و توشتند که نه پاسخ دادم و نه گله و شکایتی دارم چرا که:
نیکی پیر مغان بین کـه چو ما بدمستان
هرچه کـــردیم به چشم کرمش زیبا بود
مورد دومی که انگیزه توضیح و بحث و گفتگو در این جانب به وجود آورد سخنان جنابعالی در جلسه علنی هفتم آبان ماه جاری بود که عینا قسمتی از آن نقل می شود:
“…و می بینید که استثمارگران غرب و شرق چه بروز ملت ها و ملت های جهان سوم آورده و می آورند. من معتقدم حالا که کشاورزی ما را در معرض نابودی قرار دادند تا درآمد ما از نفت حتی به مصرف خرید مایحتاج غذایی ما برسد و هروقت خواستند ما را گرسنه نگاه دارند و این کار را هم بدست عواملشان نظیر روحانی انجام دادند“…الخ و به عنوان نطق شما برعلیه «امینی» علاقمند شده بودم بررسی کنم زیرا در حدود دو ماه و نیم پیش مطالبی در همین حدود در مورد دکتر امینی و حمایت ابرقدرتها از او و مسائل نفتی که در پیش داریم ضمن مقاله ای در روزنامه «کیهان» منتشر کرده بودم که لابد ملاحظه فرموده اید و به هر حال مجال توضیح آن در این جا نیست (اگر خواستید یک نسخه می فرستم) وقتی به جملات بالا رسیدم آن را مکرر خواندم، مبادا اشتباه کنم ولی هر چه بیشتر خواندم بیشتر به حیرتم افزود. حیرت و شگفتی از این که نویسنده عارف مسلکی مثل نواب صفا چطور ممکن است بدون تحقیق و بررسی، بدون سند و مدرک، بدون مراجعه به آمار و ارقام مصرف و واردات و تولیدات و تجزیه و تحلیل آنها کسی را که در تمام مدت عمر بیش از چند ساعت ان هم بر سبیل اتفاق با او به گفتگو ننشسته و لاجرم او را به درستی نمی شناسد به بزرگترین جرمی که متصور است یعنی خیانت به وطن، به همدستی با استثمار گران غرب و شرق متهم می کند. آن هم پشت تریبون مجلس شورای ملی در جلسه علنی و رسمی که گفته ها ثبت و ضبط می شود و به داوری تاریخ می رود؟ عجبا چطور ممکن است؟
در اینجا مقدمه ای به صورت یادآوری بگویم تا معلوم شود چرا به جنابعالی و چنین نسبت ناروائی پاسخ می دهم. به سال ۱۳۲۸ که برای تحویل لوله های آب طهران ماموریت کوتاهی در خرمشهر داشتم شبی در خانقاه رئیس پست و تلگراف و تلفن آبادان با جنابعالی که اشعارتان را خوانده بودم آشنا شدم و از سخن و شعر و ادب دوستی و هنر دوستی و صفای شما لذت بردم و از میزبان سپاسگزاری کردم هم به خاطر دعوت و هم از باب آشنایی با صفائی که دارد و نام و نشانش از خلق و خویش منشأ می گیرد. با این سابقه در سالهای بعد که برای سر و سامان دادن به کارهای آب و برق و سد شاه عباس به اصفهان آمدم ندائی عارفانه و اظهار ارادت و شوق و ذوقی ماوراء آنچه در برخورد با امثال استاندار ظاهر می شود دادم که انشاءالله متوجه شدید و به خاطر دارید.
در مجلس هم از سخنان از دل برامده ای که با اخلاص در انتقاد از بودجه ایراد می کردید لذت می بردم و صداقت و صراحتی را که منشأ از صفای باطن می گیرد، در آن کلام و بیان می دیدم.
لابد متوجه شدید که چرا از سخنان شما در باره خودم حیرت کردم و چه انگیزه ای مرا به سیاه کردن این صفحات وادار کرده است. خودم را این طور راضی کردم که در شناخت نواب صفا اشتباه نکرده ام و باورم این شد که گفتارتان از احساسات زود گذر ناشی از اخبار روزنامه ها و یا القا شبهه یکی از همکاران سابق که به وزارت هم ارتقاء پیدا کرد و همین چند روز مزه شلاق روزگار ما را چشید و بالاخره بحث داغ رندان مجلس که آتش به جان صاحبدلان می زنند و خود تماشاگر معرکه اند منشأ می گیرد و به حکم آن که «جفا کنند و ملامت کشیم و خوش باشیم – که در طریقت ما کافریست رنجیدن» جنابعالی را در دادگاه دل خودم تبرئه کردم و توضیحات زیر را به استحضارتان می رسانم:
۱- فرض کنیم در بامداد انقلاب ششم بهمن ۱۳۴۲ ایران با جمعیت۲۳/۳ میلیون نفر از لحاظ خوراک خودکفا بوده است و (حال آنکه این فرض صحیح نیست ایران حتی زمان رضا شاه با جمعیت ۱۲ میلیون نفر، واردات گندم در سالهای خشکی و شکر و قند و چای در همه سالها داشته است و سال ۴۲ و ۴۳ که اینجانب وزیر آب و برق بودم به علت تاخیر در خرید گندم و خشکسالی غرب ایران، «چنان قحط سالی شد اندر دمشق – که یاران فراموش کردند عشق» و مرحوم «منصور» با عجله ۵۰۰ هزار تن گندم وارد کرد و افتخار می کرد که در خانه دهقان را زده است که گندم و پانصد تومان قرضی به او بدهد.)
۲- فرض کنیم جمعیت امروز ایران ۳۵ میلیون نفر، ۵۰ درصد بیش از جمعیت سال ۱۳۴۲ باشد (حال آنکه متجاوز از یک میلیون نفر افغانی و پاکستانی چندی به صورت کارگر و سیصد هزار نفرهم آمریکایی و کره ای و غیر میهمان داریم)؛ نکته قابل توجه این که از این اضافه جمعیت ۱۰ میلیون آن در شهرها اضافه شد و جمعیت شهرها از ۸ میلیون به ۱۸ میلیون نفر رسید که خود چه مسائلی از نظر تامین غذای شهرها دارد و به خصوص در کشوری که وسائل توزیع نداشت.
۳- با این دو فرض اگر مصرف خوراک مردم ایران از سال ۱۳۴۲ هیچ بهبودی نیافته باشد به علت افزایش جمعیت داخلی (خارجی ها را که در مملکت ما می خورند حساب نمی کنیم) مصرف امروزی خوراک حداقل ۵۰ درصد بیش از مصرف خوراک ۱۳۴۲ می باشد.
۴- درآمد متوسط سرانه سال ۱۳۴۲ حدود ۱۲۰۰ تومان بوده است که اگر فرض کنیم در ۱۵ سال اخیر (از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷) تورم انباشته موجب شده باشد که قدرت خرید پول امروز ۴۰ درصد پول پانزده سال پیش باشد (یعنی تورم ۱۵۰ درصد در طول پانزده سال یا به عبارت دیگر ۲۵۰ تومان پول سال ۱۳۵۷ همان قدرت خرید را داشته باشد که ۱۰۰ تومان سال ۱۳۴۲، و با توجه به این که در سال ۱۳۵۷ درآمد متوسط سرانه حدود ۱۵۰۰۰ تومان در سال است، پس قدرت خرید این ۱۵۰۰۰ تومان برابر ۱۵۰۰۰ تومان تقسیم بر ۲/۵ برابر ۶ هزار تومان سال ۱۳۴۲ می شود ) با این حساب کلی، درآمد سرانه در این مدت ۵ برابر یا ۵۰۰ درصد سال ۱۳۴۲ شده است. تحت تاثیر ۵ برابر شدن درآمد، قطعا مردم بهتر می خورند و قسمتی از این درآمد اضافی صرف خوراک بیشتر می شود.
۵- فرض کنیم تحت تاثیر افزایش درآمد ۵ برابر به نرخ ثابت در طول ۱۵ سال گذشته مصرف غذا چه از لحاظ کمی و چه از نظر کیفی به لحاظ حجم ۵۰ درصد بالا رفته باشد. (یعنی سالی ٪۵ درصد افزایش مرکب و ۳/۳ درصد ساده)
مدارکی که به وسیله سازمان کشاورزی و خوار و بار جهانی (F.A.O ) منتشر شده و مبتنی بر آمارگیری نمونه از تحول تغذیه در ایران است در حدود همین ۵۰ درصد اضافه مصرف است که این جا فرض شده است.
۶- با احتساب ۵۰ درصد اضافه جمعیت ۱۵ ساله اخیر و ۵۰ درصد اضافه خوراک در همین مدت، مصرف خورد و خوراک مردم این مملکت (بدون احتساب خارجیان مقیم ایران) در مقایسه با سال ۱۳۴۲ چنین است:
اگر مصرف سال ۱۳۴۲=۱۰۰ فرض شود
مصرف سال ۱۳۵۷=۲۲۵=۱۵۰ صدم خوراک ۱۵۰x صدم جمعیت
به عبارت دیگر مصرف خوراک مستقیم و غیر مستقیم مردم در سال ۱۳۵۷ حدود ۲/۲۵ برابر مصرف سال ۱۳۴۲ مملکت شده است.
هرکس انصاف داشته باشد و تا حدودی اهل اصلاح باشد و در این مملکت از ۵۰ سال قبل زندگی کرده باشد نمی تواند منکر این حقیقت باشد که تحت تاثیر افزایش در آمد نفت و اثر مضاعفی که این اضافه درآمد در توسعه فعالیت های اقتصادی داشته است زندگی مردم ایران از نظر خوراک، پوشاک، مسکن بهتر شده است و این بهبود آنقدر محسوس است که افراد بی غرض و بی طرف به سهولت اعتراف به آن دارند و من سعی کردم با کمال سادگی این افزایش در مصرف خوراک را به رقم و عددی که نزدیکترین عدد و رقم به حقیقت است ارائه بدهم.
۷- اما در زمینه توسعه کشاورزی و نارسائی های آن و مهاجرت روستائیان به شهرها این هم مطلبی است که هیچ کس اگر بی طرف باشد نمی تواند منکر آن بشود و من به عنوان وزیر کشاورزی با آن که در کار آب و توسعه آن که مهمترین عمل توسعه کشاورزی است، با آن که در امر نوسازی و عمران روستاها که موجب رفاه و سلامت زندگی در روستاها می شود، با آن که در مورد سازمان اعتباری و سازمان جمع آوری محصول و فروش آن در بازار که اساس اقتصاد کشاورزی و روستاها است، با آن که در نظام بهره برداری و ارتباط آن با کیفیت که افزایش تولید به آن ارتباط قاطع دارد، با آن که در تعاونی کردن فعالیت های اقتصادی و اجتماعی روستاها که راه را برای توسعه هموار می کند، با آن که در کار توسعه و برق روستائی که اهرم رفاه و تولید است مسئولیت مستقیم نداشته ام، معذالک همیشه و مستنداً و کتباً توجه دولت و همکارانم را به نارسائی های بالا جلب کرده ام و در حدی اقدام کردم که بین من و بعضی از همکارانم کدورت شخصی پیش آمد، زیرا این فعالیت ها در چند وزارت خانه آب و برق، تعاون و امور روستاها، وزارت راه، بازرگانی متفرق بود و من بعد از ۵ سال کوشش در اواخر تیرماه ۱۳۵۶ توانستم قانون انحلال وزارت تعاون و امور روستاها و یک پارچه کردن مسئولیت های مختلف روستاها را به تصویب برسانم که در حدود چند روز بعد دولت سقوط کرد و من مجال و فرصت اجرای آن را پیدا نکردم.
مع الوصف در حد مسئولیت مشترک وزرا در این نارسائی ها خودم را شریک میدانم و در توفیق ها نیز همکاران سابقم سهمی دارند. قبول دارم که در کار عمران و نوسازی روستاها و ایجاد روستاهای قابل زندگی برای روستائیان نارسائی ها و کمبودهای قابل ملاحظه ای هست. قبول دارم که در اثر نظام مالکیت ناشی از اصلاحات ارضی و اندک بودن و متفرق بودن نسق زراعتی یک زارع حتی در محدوده یک ده تولید وبهره برداری از اراضی لنگ می زند. قبول دارم نظام تعاونی که راه گشای مشکل نظام تولید و بهره برداری است نتوانست جای خود را بین زارعین باز کند و از آغاز با مشکل مدیریت از یک سو و عدم اعتماد زارعین و مشارکت آنان مواجه شد. قبول دارم که توسعه منابع آب و افزایش آب کشاورزی و بالاخص ساختن شبکه آبیاری سدهایی که ساخته شده است مواجه با کندی و کمبود است. قبول دارم که برق روستایی و راه روستایی قابل ملاحظه ای ساخته نشده. قبول دارم که سیاست قیمت گذاری کالاهای کشاورزی و رابطه مبادله بین شهر و روستا عادلانه نبوده و نیست. قبول دارم که دولت بین طرفداری از تولید کننده و مصرف کننده سرگردان است.
ولی قبول ندارم که در این ۱۵ سال تولید مواد کشاورزی افزایش نیافت (عده ای می گویند تولید تعطیل شد و کشاورزی منهدم شد). همچنین قبول ندارم دولت و وزرای مسئول بخش های مختلف روستا و کشاورزی با یک دولت خارجی تبانی کردند که کشاورزی منهدم شود و این تهمت را از فقدان اطلاع و آگاهی توأم با بی انصافی و عجله در قضاوت می دانم و در بعضی موارد دشمنان این جانب که با گذراندن قوانین خاص جلوی سوداگری زمین آنان را در سراسر مملکت گرفتیم دشمنی می کنند.
قبول دارم که اگر می دانستیم درآمد نفت در سال ۱۹۷۴ یک مرتبه ۴ برابر می شود و بعد هم تا سال ۱۹۷۷ تدریجا از ۷ برابر هم تجاوز می کند و به مرز ۲۲ میلیارد دلار می رسد باید نرخ توسعه کشاورزی و رشد تولید آن را با سرمایه گذاری بیشتر و رفع تمام نارسائی های ذکر شده بالا خیلی زودتر و حداقل ۷ سال قبل از حصول درآمد افزایش می دادیم ولی خیال می کنم فقط خدا می دانست چنین توفیقی در سال ۱۹۷۴ پس از جنگ مصر و اسرائیل نصیب اوپک می شود؟! من وقتی میخواستم مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه را در سال ۱۳۴۷ از سی هزار تن تولید شکر در سال به یکصد هزار تن تولید در سال برسانم همه دست اندرکاران اقتصاد که اجازه بدهید نامشان را ذکر نکنم سؤال می کردند بازار مصرف این شکر کجاست؟!
من وقتی می خواستم سد کارون (رضا شاه کبیر) را با یک میلیون کیلووات برق در سال ۱۳۴۵ بسازم همه دست اندرکاران می گفتند این برق در کدام اقتصاد مصرف می شود و حتی در روزنامه های «اطلاعات» و «کیهان» آن وقت ها مطالبی بر علیه ساختن سد رضا شاه کبیر و هدر کردن پول مملکت در تولید برقی که در سال ۱۳۵۶ دیر کردن تولید آن (فقط برای دو ماه) موجب سقوط دولت شد، نوشتند.
در چنان شرایط مضیقه مالی و اولویت هائی که برای صنعت و سایر طرحهای زیر بنایی مملکت بود نه منصور روحانی و نه هیچ کس دیگر نمی توانست برای کشاورزی درخواست اعتباری بکند که در سال ۱۳۵۴ رشد کشاورزی سالیانه ۱۰ درصد بالاتر باشد تا جواب مصرف افزایش یافته فوری ناشی از درآمد نفت و پولدار شدن مردم را آناً بدهد و نیازی به واردات نباشد. مضافاً به این که تحصیل رشد ۱۰ درصد کشاورزی در جهان نادر الحصول است و کسانی که در کشورهایشان رشد ۴ یا ۵ درصد در کشاورزی را داشته اند مدعی کار قهرمانی هستند. به هرحال هیچ کس واقعا از این افزایش مصرف آنی خبر نداشت.
علیرغم همه مشکلات و نارسائی ها و تشتت و تفرقه ای که در ساخت کشاورزی بود و هست امیدوارم به مدد ارقام و آمار قابل حس و یاری گرفتن از انصاف و بی غرضی امثال جنابعالی بتوانم ثابت کنم در ۱۵ سال بعد از اصلاحات ارضی قسمت اعظم افزایش مصرف سرانه و اضافه مصرف ناشی از اضافه شدن جمعیت از طریق رشد تولید مواد کشاورزی در داخل کشور تامین شده است- من در این دوره ۱۵ ساله خود را مسئول کلی و شریک توفیق ها و ناکامی ها می دانم و به این مناسبت فارغ از این که چه کسی در این مدت وزیر کشاورزی، وزیر اصلاحات ارضی، وزیر منابع طبیعی، وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی، وزیر تعاون و امور روستاها، وزیر آب و برق، وزیر بازرگانی، وزیر راه، وزیر آبادانی و مسکن، وزیر صنایع بوده است و چه کسی برنامه ریزی مملکت را اداره کرده است خلاصه ای از بیلان تولید و واردات و مصرف و نسبت خودکفائی را با معیارهای آسان و حسی و قابل قبول همگان به شرح زیر عرضه می کنم که مورد داوری و قضاوت افراد بی غرض قرار گیرد.
۸-فرض کنیم هر نفر به طور متوسط در یک شبانه روز فقط ۵۰ ریال (به نرخ های عمده فروشی که حدود مزرعه پرداخت می شود) مواد خوراکی مصرف کند- اگر این رقم را قبول ندارید هر رقمی را که انصافتان حکم می کند در محاسبات زیر منظور کنید ملاحظه خواهید فرمود چه تغییری در نتیجه خواهد داشت.
به این ترتیب ۳۶ میلیون ایرانی و میهمانان خارجی مقیم ایران معادل ۵ تومان ضرب در ۳۶ میلیون نفر برابر با ۱۸۰ میلیون تومان روزانه بهای مواد خوراکی (به قیمت عمده فروشی) را می پردازند. پس در یک سال قیمت مواد غذایی مصرفی ایران به نرخ عمده فروشی برابر است با:
مصرف خوراک سالیانه=۳۶۵ روز در ۱۸۰ میلیون تومان برابر با ۶۵۷۰۰ میلیون تومان. رقمی که مصرف کننده عملا در خرده فروشی می پردازد حدود ۵۰ درصد بیش از مبالغ فوق است که قسمتی از آن صرف حمل و نقل و کرایه مغازه و آب و برق و مزد شاگرد می شود و قسمتی هم سود خرده فروش است.
۹- برای تعیین واردات محصولات کشاورزی و همچنین صادرات مواد کشاورزی و خالص مبادلات تجاری کشاورزی که در حقیقت رقم کلی واردات پس از وضع صادرات از همان نوع است. مرکز تحقیقات دهقانی از روی کتابچه ای آمار منتشره گمرک و وزارت بازرگانی جدولی را تهیه کرده است که عینا نقل می شود:
از نظر سهولت ارقام به میلیون تومان است.
به طوری که از این جدول استنتاج می شود متوسط واردات خالص مواد کشاورزی در چهار سال آخر برنامه که به علت درآمد نفت ناگهان مصرف مردم بالا رفت و تولید کشاورزی نمی توانست اضافه شود (اجازه گرفتن و زدن یک چاه عمیق و برق رساندن به آن دو سال طول دارد و آماده کردن زمین هم یکسال. تازه اگر درخت سیب بکارید ۵ سال بعد نوبر می دهد یعنی ۸ سال طول می کشد تا به نوبر برسید و اگر در همین زمین تربچه و پیاز بکارید که محصول یک ساله است سال سوم یا چهارم به محصول قابل عرضه در بازار می رسید)، حدود ۹۰۰۰ میلیون تومان سالیانه بالغ شد (۱۳۰۰ میلیون دلار یا درآمد نفت)
نتیجه: واردات مواد کشاورزی ( متوسط چهار ساله) =۹۰۰۰ میلیون تومان یا ۱۳۰۰ میلیون دلار
۱۰- تولید داخلی- با توجه به این که کل مصرف مواد غذایی کشور یا از تولید داخلی و یا واردات تشکیل می شود بنابراین تولید داخلی از طریق تفاضل کل مصرف منهای خالص واردات قابل استنتاج است و دلیل این که من این راه را انتخاب کردم این است که وقتی آمار بدهیم گندم یا چغندر قند یا پنبه یا نیشکر یا سیب یا پیاز یا سیب زمینی به فلان مقدار تولید می شود عده ای هستند که در صحت آمار تردید می کنند و شنونده را دچار صحت و عدم صحت می نمایند- ولی تردیدی نیست که مردم مملکت غذا می خورند و حدود مصرف خانوار برای غذا هم بر هر کس که خانه ای دارد و زندگی میکند معین است و این رقم نسبتی با درآمد دارد و هر کس قادر به مقایسه با خرج مواد غذایی خانه خودش می باشد.
به این ترتیب تولید داخلی برابر است با ۶۵.۷۰۰ میلیون تومان مصرف کل منهای۹.۰۰۰ میلیون تومان واردات
نتیجه: تولید مواد کشاورزی در داخل کشور: ۵۶.۷۰۰ میلیون = ۹.۰۰۰ میلیون – ۶۵.۷۰۰ میلیون تومان
۱۱-مقایسه تولید – واردات – مصرف – خودکفائی با یک حساب ساده نتایج زیر حاصل می شود:
الف- تولید کشاورزی داخلی ۶۵۷۰۰ میلیون تومان (۸ میلیارد دلار)
ب- خالص واردات مواد کشاورزی ۹۰۰۰ میلیون تومان ( ۱/۳ میلیارد دلار)
ج- کل مصرف مواد خوراکی به نرخ عمده فروشی ۶۵.۷۰۰ میلیون تومان( ۹/۳ میلیارد دلار)
د- نسبت واردات به کل مصرف ۱۳/۷ درصد.
ه – نسبت تولید داخلی به کل مصرف یا “خودکفائی”: ۸۶/۳ درصد
به طوری که ملاحظه می فرمائید اظهار این که کشاورزی ایران منهدم شده با حقیقت تطبیق نمی کند و در دوران ۱۵ سال از۱۳۴۲ که اصلاحات ارضی انجام شده علیرغم تمام مشکلات و با این که مصرف حاضر %۲۲۵ مصرف سال ۱۳۴۲ شده است مع الوصف افزایش تولید داخلی %۹۵ اضافه مصرف را تأمین کرده و در این چند ساله که درآمد نفت بالا رفته ۳۰ درصد از ۲۲۵ درصد فوق واردات شده و ترکیب تولید سال ۱۳۴۲ و رشد ۱۵ ساله واردات به شرح زیر خلاصه می شود.
تولید سال ۱۳۴۲ فرض کنیم ۱۰۰ درصد باشد مصرف سال ۱۳۵۷ معادل ۲۲۵ درصد می شود.
تولید داخلی ۸۶/۳ درصد مصرف کلی معادل ۱۹۵ درصد برابر است با ۲۲۵ ضرب در ۸۶/۳ تقسیم بر ۱۰۰
واردات از خارج کشور ۱۳/۷ درصد مصرف کلی معادل ۳۰ درصد برابر است با ۲۲۵ ضرب در ۱۳/۷ تقسیم بر ۱۰۰
از ارقام فوق نتیجه گیری می شود تولید داخلی در طول ۱۵ سال حدود %۱۹۵ تولید سال ۱۳۴۲ افزایش داشته که این رقم رشد متوسط سالیانه ۴/۷۵ درصد در پانزده سال متوالی را نشان می دهد.
اگر در طول پانزده سال انقلاب (سفید) سرمایه گذاری بیشتری در کشاورزی و عمران روستایی بخصوص ایجاد و رفاه و احداث راه و برق و تولید آب و شهرک و صنایع کوچک می کردیم و رشد را به ۶/۲۵ درصد (یعنی ۱/۵ درصد در سال بیشتر) می رساندیم امروز صد در صد خودکفا بودیم و به قول شاهنشاه اگر در گذشته کمتر به کشاورزی و عمران روستاها رسیدیم در مقابل به صنعت بیشتر پرداخته ایم. تازه این ۱۳/۷ درصد واردات یا عدم خودکفایی را می شود در یک برنامه ۵ ساله با سرمایه گذاری بیشتر و رفع نارسائی و تنگناها جبران کرد.
معذورم بدارید که مطلب به درازا کشید. امیدوارم توانسته باشم با روش و متدی که با حدس و یقین فرق دارد ولی جای وسوسه و تردید برای افراد بدبین باقی نمی گذارد و حقیقت را آن طوری که هست نشان بدهم و شرمنده ام ادیب و شاعر و صاحبدلی را که در فکر محاسبه دینار و درهم خود نیست به محاسبه میلیون و میلیارد کشیدم. (ضمنا اضافه می کنم با روش محاسبه تولید ناخالص ملی همین نتیجه بدست آمده است)
ممکن است در بحث و گفتگو فرضیاتی که به تولید داخلی کشاورزی منتهی شد به سلیقه اشخاص رقم خوراک روزانه یک نفر به قیمت عمده فروشی ۵۰ ریال با قیمت خرده فروشی ۷۵ ریال مصرف هر نفر که در حقیقت ۲۵ ریال یا %۵۰ آن حمل و نقل و کرایه و مزد فروشنده و سود بوده است) چند ریال کمتر یا بیشتر باشد ولی چنین اختلاف سلیقه نتیجه گیری را زیر و زبر نمی کند بلکه نسبت خودکفائی را چند درصد کمتر یا چند درصد بیشتر خواهد کرد که سهم تولید داخلی را از ۸۶درصد به ۸۴ درصد یا به ۸۸ درصد می رساند و اصل نتیجه گیری معتبر می ماند.
من از نواب صفائی که کباده کش صفا، صداقت و درویشی و انصاف و بی غرضی است و من هم او را به این صفات شناخته ام (و الّا هرگز برای شخصی مغرض ۱۶ صفحه را سیاه نمی کردم) خواهش می کنم که این ارقام و اعداد را با اشخاص عاری از غرض و مرض و اهل اصلاح مورد اعتماد به بحث بگذارید. کاش من دربند توطئه ناجوانمردانه ای که به اشاره اجنبی و به خاطر مبارزه ای که چه در دوره وزارتم با نابکاری ها و نادرستی ها و زمین بازیها و زمین خوارگی ها کردم و چه بعد از وزارت با «امینی» و مسائل نفت که بعد از دوره قرارداد درگیر شدم در زندان نبودم و می توانستم چند ساعتی با امثال جنابعالی به گفتگو و بحث بنشینم و با استدلال و منطق و به اتکا آمار و ارقامی که تحقیق در میزان صحت و اعتماد به آن به سهولت میسر است موضوع تولید کشاورزی داخلی را مورد مداقه مجدد قرار میدادیم، تردید ندارم در این صورت با هم غزل خواجه شیراز را زمزمه می کردیم که:
سال ها پیــروی مـذهب رنـــدان کـــردم
تا به فتوای خرد، حرص به زندان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
از نواب صفای نازنین هیچ توقعی ندارم تا سر منزل ابدیت هم نیازی که بوی دنیا از آن بیاید نه از او نه از دیگری نخواهم داشت که مجادله کنم. حیف است از چون تو انسانی که مهار سخن از دستش در برود و نام و نسبتی به کسی بدهد که روزی به نادرستی اش آگاه شود و پشیمانی حاصل نماید.
با عرض معذرت از طول کلام- منصور روحانی
زندان شهربانی طهران ۱۲ آبان ۱۳۵۷
اسماعیل نواب صفا (۱۳۸۴-۱۳۰۳) شاعر، نویسنده و ترانه سرای گرانقدر مصنف صدها ترانه کلاسیک و ماندگار ایرانی در همکاری نزدیک با موسیقیدانان نامدار ایران؛ مجید وفادار، مهدی خالدی، مرتضی محجوبی، حسین یاحقی، علی تجویدی، پرویز یاحقی و خوانندگانی همچون دلکش، بنان، مرضیه، پوران، الهه، گلپایگانی و هایده بود. نواب صفا علاوه بر کار طنز نویسی، شاعری و ترانه سرایی سمت های اداری و مدیریت نیز داشت. در آخرین مجلس شورای ملی پیش از انقلاب ۱۳۵۷، وی نماینده اصفهان در مجلس بود. نامه ای که مهندس منصور روحانی به وی نوشت متعاقب سخنرانی اسماعیل نواب صفا در یکی از جلسات مجلس در زمانی بود که روحانی و جمعی دیگر از دولتمردان ایران از جمله امیر عباس هویدا – پیش از وقوع انقلاب، در رژیم پادشاهی به حبس افتاده بودند. مهندس منصور روحانی در ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ به حکم دادگاه انقلاب تیرباران شد. وی در زمره ۴۳۸ تن مقامات رژیم پادشاهی بود که به حکم این دادگاه اعدام شدند.
نمودار آمار و ارقام یاد شده در نامه: