آن سوی تر از افق سرد
روی خط: یادداشت های قطار سراسری سیبری
هانگ جیانگ پیش از آن که دهان به حرف زدن بازکند از پنجره به بیرون نگاهی می اندازد. سیگار لای انگشت هایش مانده. می گذارد خاکستر سیگار بریزد. درست همان لحظه که می خواهد دنباله روایت اش را بگیرد، روی جاده حاکی موازی خط راه آهن موتورسیکلتی با یک درشکه همراه می بیند. همه ما در تماشای انبوه گردو غباری که این موتور سوار در پستی و بلندی جاده به راه انداخته، از درون قاب پنجره کوپه قطارمان نگاه می کنیم. موتور سیکلت و سوار آن با همان ظهور نامنتظر در پهنه صحرای گوبی محو می شود. چشم هامان باز به کوپه نیمه روشن خو می گیرند. هانگ جیانگ به کناره خط و نشانه کیلومتر ۶۳۰ نگاهی می اندازد فقط چهار ساعت دیگر (۴۰۴ کیلومتر) به اولان با تور باقی مانده . ادامه داستانی که تعریف می کرد- اگر بخواهد باز دچار وقفه شود- معنایی ندارد. هر کدام به ژرفای فکر و خیال خود فرو می رویم.
ین – لی حتما” توی این فکر است که دختر هیجده ماهه اش اکنون چه می کند. اورا پهلوی پدرومادرش در روستایی در گوانگ درنگ – جنوب چین – گذاشته. تسای تائو – سی ساله – خوشحال است که به زندگی دانشجویی اش در اولان – اوده در کنار مرز روسیه باز می گردد. مردی که در پکن وقتی قطار راه می افتاد به ما گفت « من استاد دانشگاهم» چشم از چهار کیف بزرگی که روی تخت بالایی کوپه گذاشته شده بر نمی دارد. با آنکه روز است و هوا روشن، صندلی بالا هنوز در حالت تخت باز مانده. هر بار که قطار سراسری سیبری تکانی شدید می خورد پروفسور چیزهایی که توی این کیف هاست را نگاه می کند، مبادا بیرون افتاده باشند. قطار سراسری سیبری هر وقت تکان می خورد، پنداری زلزله آمده. آنهایی که تازه کار سفر با این قطارند، واقعا” فکر می کنند زلزله است. از درز کیف ها می توان دید که توی آن ها بطری قرار دارد. پروفسور زیر لب به زبان مغولی ناسزا می گوید. بعد از آنکه ریخت و پاش تخت بالایی را جمع و جور می کند، بی حرکت سرجایش می نشیند. عینک دودی را از چشم برنداشته. شباهتی به یک هنرپیشه بازنشسته سینما دارد. هیچکس از او پرس و جویی نمی کند. حتی وقتی مأموران گمرک چین از او می خواهند چهار ساک بزرگ را باز کند و معلوم می شود که توی این کیف ها ده ها بطری مشروب جا سازی شده، بی صدا و ساکت می مانند. جذبه طبیعی حضور او باعث شده که حتی در حضور مأموران گمرک، صامت و بی سروصدا باقی بماند.
از برهوت غم انگیز سیبری خارج می شویم و به مغولستان می رسیم. در اولان باتور کارگران مهاجر و قاچاقچی ها به قطار سوار می شوند و حال و هوا را کمی شلوغ تر می کنند . مترجم هانگ ژیانگ برای بازکردن صحبت می گوید: “ببخشید اگر مزاحم می شوم، اما جوراب های شما خیلی قشنگ اند”. نه زیبایی جوراب هایم، بلکه مرغوبیت جنس آنهاست که مرا مفتخر به ورود در حلقۀ آقای هانگ کرده است. آقای هانگ در کار و کسب جوراب است. تا به حال دومرتبه پس از ورود به فرودگاه مسکو او را باز گردانده اند و از همین روی این بار قصد دارد از طریق زمینی روسیه را فتح کند. قصد او این است که وارد بازار روسیه شود. از او می پرسم “چند کارگر توی کارخانه های چین شما کار می کنند؟” پکی به سیگارش می زند و باصدایی آرام می گوید” …. شاید هم بیشتر.”
منظر دشت از جلوی ما رد می شود. بخش کوچکی از «دیوار بزرگ» چین را می بینیم. یک میلیون آدم برای ساختن این دیوار جان از کف دادند. چند نفر از بین رفتند تا خط سراسری تبت در برابر سرمای ویران کننده تا بلندی ۵۰۰۰ متری کشیده شود؟ صدای گرم و دلنشین گوینده ای از بلندگوهای قطار از ویژه گی های فنی مرتفع ترین خط آهن جهان می گوید و همزمان بر صفحات تلویزیون های پلاسمایی که در هر کوپه قطار نصب شده تصاویر و نمودارهایی نشان داده می شود و در عین حال تأکید می ورزد که چگونه این خط سراسری بدون آسیب رساندن به محیط زیست منطقه کامل گردیده.
تلویزیون ها را نمی شود خاموش کرد و صدای بلندگوها را نیز نمی توان کم کرد. صدای گوینده می گوید ماسک های اکسیژن در صورت نیاز مسافران در دسترس آنان است .
درقطار سراسری سیبری دو گروه مسافر وجود دارد: آنها که گذر از مرز برایشان تجربه ای هیجان انگیز است، و آنها که گذر از مرز برایشان راز بقا است . در زمرۀ گروه نخست هواداران خط آهن و قطار، دانشجویانی که مدرسه را رها کرده اند، آمریکایی هایی که برای گردشگری آمده اند و همه کسانی که شیفته قطعه بلند بلیز سندرارس (شاعر سویسی تبار) ” خاطرات سفر سراسری سیبری” شده و در می یابند که خواندن این گزارش بسیار گیراتر از تجربۀ واقعی سفر است. محتوای چمدان ها، آنها را که در گروه راز بقایی ها هستند از دیگران متمایز می سازد. آنها به سوی یک زندگی بهتر می روند. تمامی داشته های ارزشمند، همۀ یادگارها و خاطرات، و همه لباس ها را باخود آورده اند. این همه آنها را از کسانی که خطر عبور کالاهای مصرفی از مرز و ساختن اندک سودی به جان خریده اند، متمایز می سازد.
حال و هوای کوپه ها به حال و هوای مسافرینی که راهی سفری دلپذیر هستند نمی ماند. شاید به همین دلیل مهربانی و دوستی اینچنین صمیمانه است. پنداری همۀ ما می دانیم چه چیزی انگیزۀ همسفران ما بوده است . ساعت ها انتظار بی پایان در مرز زبان هامان را باز کرده است . (این گذشته از زمانی است که صرف کاغذ بازی های گمرک و جستجو برای شناسایی قاچاقچیان و نیز تعویض واگن ها می شود: خطوط آهن در مغولستان و تمامی کشورهای بلوک شوروری، اندکی عریض تر از خطوط آهن چین ساخته شده اند.)
پیش تر در سکوت شب، ین لی یکباره و بی مقدمه پرسید: “درسته که مردهای روسی وقتی مست هستند، واقعا” خشن می شوند؟” احساس کرد مسافر خارجی ای که وی با او صحبت می کند، مشکل زبان او را می فهمد، بنابراین به آهستگی خود سئوال اش را به روسی برگرداند. گفت دارد به مسکو می رود تابه عنوان مترجم در بازار و احتمالا” پروژه های ساختمان سازی مشغول کارشود. “توی بازار- که مطمئن هستم “. مأموران گمرک چین همان که ین لی شروع به نقل قول از هم ولایتی هایش در خصوص مردان مست روسی کند، وارد کوپه شدند.
در پست های بازرسی مرزی، همه مجرم اند. در همان حالی که مأموران با یونیفورم های گوناگون کوپه ما را بررسی می کنند، از پنجره می توانیم ببینیم که سربازان هر ۱۰۰ متر در سرتاسر طول قطار- مسلح – ایستاده اند. سربازان موظف اند علیرغم سرمای منهای ۲۵ درجه ساکت و بی حرکت در آماده باش برای برخورد با هر حرکت مشکوک باشند. می توان دید که یکی از آنها با آنکه کت سبز رنگ ضخیمی به تن دارد، از شدت سرما همان ایستاده به خواب می رود. مثل برج پیزا در حالی که پاها محکم به زمین چسبیده اند از بالا کم کم متمایل می شود و در آخرین لحظه – بیش از فرو افتادن، به خود می آید و بیدار می شود.
وقتی مأموران گمرک رفته اند در همان حال که گذرنامه هامان هنوز در دست هامان است مکالمه به ویزا می رسد. ویزای تجاری – ۲۶۱- به مسافر اجازه می دهد تا سه ماه در روسیه بماند. هزینه آن ۷۰۰ دلار است . پروانه کار ۱۰۰۰ دلار است و ۱۲ ماه اعتبار دارد، اما کسب آن دشوار است. قطار که راه می افتد، حرکتی محکم دارد و جملۀ همه را نیمه کاره متوقف می کند. هر بار که دوباره راه می افتیم، شادمانی ما پنداری تناسبی با مدت زمان توقف قطار دارد. هرکسی به زبان خودش ساکت می شود، به مرز بعدی و مشکلات تازۀ خود می اندیشد.
در خماری عصر که قطار سراسری سیبری آرام بر روی خطوط آهنی خود حرکت می کند مسافری که در کوپۀ «درجه یک» است بی هیچ پروایی خود را بر صندلی تختخوابی راحت رها می کند.(در چین واگن های مسافری دو درجه دارند: درجۀ راحت (یک) و درجۀ چوبی (دو) . گاه گاهی گرده های سفید بی جنس درخت های چنار او را از خلسۀ این چرت عصرانه بیرون می آورند و بعضی وقت ها نیز دانه های اولین برف فصل.
از سفری به سفر بعد چشم اندازها بی آنکه جایگزین هم شوند، بی آنکه همدیگر را محو کنند، روی هم انباشته می شوند. بی اعتنا به فصل، روی هم قرار می گیرند. با همدیگر ترکیب می شوند: رقص چمنزارهای سبکبال همچون امواج دریا به سطح یخ زدۀ دریاچه بایکال و ستونی از ماشین هایی که روی آن حرکت می کنند می رسد. رانندگان سیبریایی رودخانه ها و دریاچه های یخ زده را به جاده های پردست انداز ترجیح می دهند.
در ایستگاه کراسنویارسک، مسافر می ایستد و به ساعت بزرگ ایستگاه نگاه می کند. از رهگذری در ایستگاه ساعت را پرسیده بود و می دانست که به وقت محلی ساعت ۹ صبح است. اوهمچنین می داند که در تمام ایستگاه ها ساعت ها به وقت مسکو هستند. حالا در مسکو ساعت پنج است. پس چرا این ساعت، ظهر را نشان می دهد. درحالی که تلاش می کند این معادله را که شامل چندین خط زمانی در روسیه است برای خود حل کند، مردی روس که علیرغم ساعات اولیه بامداد از مستی تلوتلو می خورد داد می زند: “نمی خواد زحمت بکشی تا سر در بیاری جریان چیه . این لعنتی هیچوقت کار نکرده.” بعد از مکثی ادامه می دهد: ” شاید هم زیاد اشتباه نباشد. همیشه وقت پکن را درست نشان داده . یه روزی همۀ ما به وقت پکن خواهیم بود!”
.مسافرین به قطار بر می گردند. در فاصلۀ دو واگن، روس ها به وقت مسکو، تازه از خواب بیدار می شوند، و چینی ها – که روی وقت پکن هستند، ناهار را شروع می کنند.
کلا.ویج اسلوبان عکاس اسلاو تبار فرانسوی و برنده چندین جایزه مهم عکاسی است. سبک ویزه اسلوبان عکاسی سیاه و سفید است. اسلوبان ظرایف عکاسی سیاه و سفید را زیر هدایت ژرژ فوره آموخت. کلاویج اسلوبان دارای مدرک فوق لیسانس در ادبیات انگلیس و آمریکاست و کار خود را با تدریس این ادبیات آغاز نمود. اسلوبان که همواره خود را از عکاسی جریانات روز دور نگاهداشته به تدریج کار تدریس ادبیات را کنار نهاد و به طور کامل به پروژه های عکاسی خویش پرداخت. مجموعه عکس های وی از “خط آهن سیبری” در مجموعه ای تحت عنوان “شرق به شرق” انتشار یافته.
* این نوشته از لوموند سیاسی به فارسی برگردانده شده.