تعبیر خواب

بنده از آب زرشک تنفر دارم و نمی توانم حتی قطره ای از آن آب لعنتی را در دهان بگذارم، در خواب دیدم آب زرشک فروش شده ام! دکانی باز نموده ام و از بخت و اقبال من پُر از مشتری است! همه آب پرتقال فروشی و آب هویج فروشی باز می کنند، ما هم خیر سرمان این لعنتی را می فروشیم!
وقتی این حادثه در خواب برایمان اتفاق افتاد، گفتیم چه کنیم، چه نکنیم؟ حالا اتفاقی است که افتاده چاره چیست؟ تصمیم گرفتیم جلوی دماغ مان ماسک بگذاریم و زمانی که این آب لعنتی را به مشتری ها می دهیم به دور دست نگاه نماییم که حالمان بهم نخورد! همین کار را می کردیم که یک وقت در میان ازدحام مشتری ها دیدیم شخصی چراغ می زند! قدری جلو که آمد دیدم لبخند ملیحی هم بر لب دارد. وقتی خوب نزدیک شد سرش را نزدیک گوشمان آورده گفتند:
اگر زحمت نمی شود، وقتی کارتان سبک شد، یک طرحی برای جلد کتابمان درست کرده در اسرع وقت بدهید که کتابمان در دست انتشار است!
گفتیم: رفیق! عوضی گرفته ای! ما آب زرشک می فروشیم و از طرح و طراحی چیزی سرمان نمی شود! اگر کار مجانی می خواهی برو سراغ اسدی پور! و بعد بلافاصله پرسیدیم:
اگر به گوشه ی قبای تان بر نمی خورد، شما بفرمایید از کی نویسنده شده اید؟
گفتند: خیلی وقت است، الان یکی دو هفته بیش تر می شود!
گفتیم: خیر باشد انشاءالله، و توضیح دادیم حالا که به میمنت و مبارکی نویسنده شده اید، قدری هم طراح بشوید و جلد کتاب خودتان را خودتان درست کنید و منت این و آن را نکشید. ما در رشتۀ آب زرشک استاد هستیم. برای طراحی جلد باید به اساتیدی از نوع دیگر رجوع بفرمایید!
هرقدر ما بیشتر اصرار می کردیم ایشان هم بیشترتر اصرار می کردند تا آن جا پیش رفتند که گفتند: هیچ راهی ندارد و شما باید این کار را بکنید!
ما گفتیم: ای بابا! ولی…
گفتند: دیگر ولی ندارد! این کار فقط کار شماست! لطفاً وقتی آب زرشکتان را فروختید و خواستید دیگ و قابلمه را آب بکشید، این جلد ما را هم برای ما طراحی کنید که شاگرد چاپخانه تو صف منتظر ایستاده است!
چون دیدیم بحث و جدل با این آدم راه به جایی نمی برد و شاگرد مطبعه هم زُل زده نگاهمان می کند، لذا دیگ و قابلمه را به سویی انداخته و در چشم بر هم زدنی طرحی برای جلد کتابش ساختیم که از آن بابت خودمان هم خوش خوشمان شد و به خودمان احسنت گفتیم! و دادیم دستشان و گفتیم: بگیر برو که خیرش را ببینی! الهی که به پای هم پیر شوید! ایشان هم شاد و خندان طرح را گرفتند و روان گشتند.
قبل از آن که ناپدید شود گفتیم: رفیق! حالا که طرح مجانی برایت ساختم، طرحی شده است که اسدی پور هم با دیدنش چهار شاخ خواهد شد! بالاغیرتاً وقتی درآمد، نسخه ای از کتاب را بیاور ببینیم.
گفت: گفتن ندارد، خودمان وظیفه خودمان را می دانیم.
خبرشان را دیگر نداشتیم تا این که یک وقت دیدیم می گویند کتاب ایشان درآمده است. نگاه کردیم دیدیم آی زرشک! رفیق مان دل و جگر طرح مان را درآورده و یک چیز آب دوغ خیاری به جایش چاپ زده است!
برای مدتی واقعاً اعصابم خراب بود و خیلی ناراحت بودم و مرتب خودم را سرزنش می نمودم. عیال مان گفتند: “ای بابا! این قدر خودت را ناراحت نکن. همه ی این ها در خواب اتفاق افتاده است! برای رفع نگرانی به جناب معبرباشی کاغذی بده و از ایشان راهنمایی بگیر.”

مردم آزار

Copyright Bidjan Assadipour

دیدیم حرف شان چندان هم بد نیست، لذا قلم و کاغذ گرفته ام و دارم برای شما می نویسم و خواهش می کنم که مرا هرچه زودتر راهنمایی نموده و از نگرانی بیرون بیاورید!
جواب:  خواب بین غیرگرامی! به جان بچه هایم، اگر دم دست ام بودی گوشت را ده بار می پیچاندم! مرد نامحترم! تو خودت می گویی که آب زرشک فروش هستی. کسب و کارت هم رونق دارد و وقت سر خاراندن نداری. خُب، مرد ناحسابی! تو را چه به طراحی جلد کتاب! آب زرشک چه ربطی به طراحی دارد؟ این چه مرضی است که به جان ما ایرانی ها افتاده که همه مان خودمان را همه کاره تصور می کنیم؟ اگر همین فردا اسدی پور (مثلاً طراح و طنزنویس) آمد دو دکان آن طرف تر آب زرشک فروشی باز کرد، خوشحال خواهی شد؟ خنده ی بیخود نکن! این مثال خنده دار یک وقت دیدی اتفاق هم افتاد! ما ایرانی ها به این امراض دچار هستیم!
به هر تقدیر حواس ات را جمع کن و به کار خودت بپرداز، چون کارت خیلی زشت بود و مرا ناراحت کردی. از تعبیر خواب تو معذورم! و فعلاً برو همان آب زرشک خودت را بخور!
سؤال:  معبر ارجمند و دانشمند! خداوند شما را برای ما محافظت نماید که این قدر دقیق و قشنگ خواب های ما را تعبیر می فرمایید. خداوند هریک از شما را صد دانه کند! جناب معبر باشی! غرض از مزاحمت این است که بنده شب ها بسیار کوشش می نمایم که خواب دیده و به حضورتان تقدیم نمایم که شما با تعبیر آن بنده و همه ابناء بشر را راهنمایی بفرمائید. به جان خودتان قسم، متأسفانه هر قدر زور می زنم خوابی نمی توانم ببینم! خواهشمندم این خواب هایی را که نمی توانم ببینم برایم تعبیر بفرمایید!
جواب:  جناب کوشنده ی گرامی! شما که خوابی نمی توانید ببینید، مثل این است که خواب تان مثل تخمه کدوی بدون مغز، پوچ است! لذا تعبیری برای خواب شما وجود ندارد. این گونه خواب ها از حیطه ی دانش من خارج است، لطفاً به مقامات بالاتر رجوع بفرمایید!
سؤال:  معبر ارجمند! با درود فراوان برای برنامه های خوبی که می سازید! معذرت می خواهم آنقدر به این تلویزیون ها زنگ زده ام، مرتب این اشتباه را می کنم! خیلی باید ببخشید. بله عرض می کردم که بنده وقتی آبگوشت تناول می نمایم خواب بمب افکن و توپ و تانک و خمپاره و این گونه چیزهای پُر سر و صدا و مخرب را می بینم. پریشب با این که چیزی نداشتم و نان و پنیر خوردم، باز خواب دیدم در میان سربازهای دشمن گیر کرده ام و همینطور دارم به اطراف خود شلیک می نمایم! در لا به لای شلیک ها صدایی به گوش ام رسید که بد و بیراه می داد و می گفت ای وای که خفه شدم! و من خوشحال بودم که دارم دشمن را تار و مار می کنم! تعبیر خواب بنده چیست؟
جواب:  شما تعبیر این خواب را از همسر خودتان سؤال بفرمایید!

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

اشتراک خبرنامه

اگر به خواندن همسایگان علاقه مندید خبرنامه همسایگان را مشترک شوید تا مقالات را به سرعت پس از انتشار دریافت کنید: